تهیونگ با خنده نگاهی به پشت سرش انداخت و قدم های بعدیش رو سریع تر برداشت
" کوک هیونگ چرا داری دنبالم میای؟ "
جونگکوک در حالی که یک قدم عقب تر از تهیونگ قدم برمیداشت گفت
" چون تو همش داری برای امتحانا درس میخونی و منم مجبورم دنبالت راه بیفتم توی کتابخونه ها "
تهیونگ سرش رو به تاسف تکون داد
" اصلا چرا خودت برای امتحانای میان ترم درس نمیخونی؟ ۳ روز دیگه امتحانات مون شروع میشن "
جونگکوک دست تهیونگ رو گرفت و نالید
" گور بابای امتحانات! آخرین باری که تنبیهت کردم ۲ هفته پیش توی اون کافه بوده... تمام این ۲ هفته رو فقط درس خوندی و نزاشتی نزدیکت بشم! پس من چجوری تنبیهت کنم؟ "
تهیونگ با خنده و تعجب به پسری که کاملا جدی به نظر میرسید نگاه کرد!
" یاا ! هیونگ ! مگه من اصلا کاری کردم که بخوای تنبیهم کنی؟ اصلا کی گفته تو همچین اجازه ای داری؟ انقد دنبالم راه نیفت میخوام درس بخونم "
جونگکوک و تهیونگ وارد کتابخونه شده بودن و تهیونگ خوشحال بود کسی اونجا نیست که این جونگکوکی که مثل بچه ازش آویزون شده رو ببینه...
جونگکوک دست تهیونگ رو گرفت و کنارش نشست و با شیطنت گفت
"خب پس نظرت چیه که بخاطر اینکه پسر خوبی بودی به جای بوسهی تنبیه بهت بوسهی تشویقی جایزه بدم؟ "
تهیونگ با خنده یک تای ابروش رو بالا انداخت
" بوسهی تشویقی دیگه چه کوفتیه جئون جونگکوک؟ "
جونگکوک دستش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و موذیانه گفت
" بوسهی تشویقی خیلی سافت تر و مهربون تره بیب و اینکه پاداش حرف گوش کن بودنته! هرچقدر کم تر دور و بر ایون وو بچرخی بوسه های بیشتری هدیه میگیری! "
تهیونگ بی صدا شروع به خندیدن کرد و دستش رو روی لب های جونگکوک که داشت به صورتش نزدیک میشد گذاشت
" وو هیونگ دوستمونه کوک! نمیتونیم دور بندازیمش... بعدشم دیگه حق نداری بدون اجازه منو ببوسی! اگه اینکارو بکنی دیگه باهات حرف نمیزنم "
جونگکوک اخمی کرد و دستش رو از دور گردن تهیونگ برداشت
" اما این خیلی ناعادلانهس!!! "
" نیست! حالا ام برو اون ور میخوام درس بخونم... "
جونگکوک قیافه مظلومی به خودش گرفت و با لحن غمگینی شروع به غرغر کرد
" تو خیلی بی احساسی عشق من... احساس میکنم قلبم تَرک خورده... آه باورم نمیشه ۲ هفتهس توی بوسهی هفتاد و هفتم گیر کردیم... هیچ وقت فکرشم نمیکردم عدد ۷۷ انقد نحس باشه... "
YOU ARE READING
My weird bodyguard (Kookv)
Fanfiction[Completed] جئون جونگکوک هرروز تو لباسهای چرم مشکی و بوت بلند، تکیه داده به موتور کلاسیکش، دم درب دبیرستان منتظر اون الههی برنزه و فریبنده میموند! و بعد از دیدن پسر، بدون هیچ حرفی فقط با نگاه داغی اون رو تا خونه همراهی میکرد... Genre: romance...