39_ کیم جونگکوک

7.4K 815 1.7K
                                    

سلاااااااام آرررمییییی! 💜😍
ببینید کی برگشته با پارتِ جدید!

و البته یه سوپرایز هم براتون دارم 🤭
دیدین کامنت هایِ پارتِ قبل +1k شده؟؟؟ 🥺😍

بخاطر اینکه انقدر استقبال از پارتِ قبلی خوب بود و رکوردِ کامنت هایِ بادیگارد رو شکوندین و حسابی بهم انگیزه دادین، براتون یه مینی فیکِ جدید به اسم (flower) تو اَکانتم پابلیش کردم که در دو ورژنِ کوکوی/ویکوک نوشتمش و میتونین هرکدومو که خواستین بخونین! 😇💐

بخاطر اینکه انقدر استقبال از پارتِ قبلی خوب بود و رکوردِ کامنت هایِ بادیگارد رو شکوندین و حسابی بهم انگیزه دادین، براتون یه مینی فیکِ جدید به اسم (flower) تو اَکانتم پابلیش کردم که در دو ورژنِ کوکوی/ویکوک نوشتمش و میتونین هرکدومو که خواستین بخونین...

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.

فضا و قلمِش کاملا متفاوت با هرچیزیِ که تا به حال نوشتم و امیدوارم که دوستش داشته باشید و بهش عشق بدید 🙈💕

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.

فضا و قلمِش کاملا متفاوت با هرچیزیِ که تا به حال نوشتم و امیدوارم که دوستش داشته باشید و بهش عشق بدید 🙈💕

________________________________________

تهیونگ متوجه شده بود که تویِ ماشین انداختنش اما هرچقدر داد میکشید بی فایده بود و کسی دست و پاهاش رو باز نمیکرد، چند دقیقه‌ی بعد که از شدت استرس بدنش بی جون شده بود و دیگه نایِ فریاد زدن نداشت شخصی کیسه‌ی پارچه ای رو از رویِ سرش برداشت و تهیونگ بالاخره پلک محکمی زد و چشم هاش رو باز کرد!

" مشتاقِ دیدار... چا تهیونگ! "

جونگکوک با تمسخر گفت و تهیونگ با دیدنِ چشم های به خون نشسته‌س چند ضربان جا انداخت...!

" کو..کوک! "

تهیونگ نفس بریده لب زد و جونگکوک انگشت اشاره‌ش رو روی لبش گذاشت و با خشک ترین و سرد ترین حالت ممکن گفت

" هیییش! نمیخوام صداتو بشنوم "

و تهیونگ لال شد!
به معنایِ واقعیِ کلمه...

My weird bodyguard (Kookv)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon