" باید برادرتو ببینم قبل از اینکه منو خودت بریم خونت بهش بگو بره اونجا و بعد منو تو میریم خونت منم به جونگکوک میگم که تو برای نهار دعوتم کردی "
" باشه "
__________________________________________
تهیونگ همراه چانیول وارد آپارتمان نقلی و جمع و جور پسر شد و پسر قد کوتاه و ریزه میزه کیوتی رو دید که روی کاناپه نشسته بود و با دیدن دو پسر بلند شد و با لبخند به سمت شون اومد
" سلام. کیم تهیونگ هستم "
جیمین سرش رو تکون داد و با تهیونگ دست داد
" سلام کیم تهیونگ شی، پارک جیمین هستم "
تهیونگ به رسم ادب سرش رو خم کرد و ۳ پسر روی کاناپه نشستن.
" من معذرت میخوام که مجبورتون کردم این وقت روز بیاید اینجا قضیه خیلی پیچیدهس براتون توضیح میدم "
جیمین در حالی که انگشت های دستش رو توی هم گره میکرد منتظر به تهیونگ چشم دوخت
" من اینجام که حرف هاتون رو بشنوم شروع کنید "
چانیول وارد آشپزخونه شد و قهوه آماده کرد و تهیونگ سعی کرد شرایط رو مختصر و مفید برای جیمین توضیح بده .
جیمین با دقت و تیزبینی به تمام حرف های تهیونگ گوش میکرد و ما بین حرف های تهیونگ نکاتی رو یادداشت میکرد" خب پس دارین میگین که الان بخش بزرگی از گذشته تون رو به خاطر نمیارید درسته؟ "
" بله ولی احتمالش خیلی زیاده که مثل دفعه قبل با هیپنوتیزم بقیهش رو هم یادم بیاد "
جیمین سرش رو تکون داد
" درسته... حالا شما میخواید اون پرونده رو بررسی کنید که بفهمید چرا حافظتون رو از دست دادین درسته؟ "
" بله. به من گفتن بخاطر شوک شنیدن خبر مرگ پدر و مادرم بوده اما بعید میدونم اینطور بوده باشه من خودم دیشب شنیدم که جونگکوک به پسر عموم میگفت خوشحاله که من پرونده رو ندیدم"
جیمین مشکوکانه پرسید
" اگه همین جونگکوک خودش در گذشته بلایی سرتون آورده باشه چی؟! من شغلم شک کردنه کیم تهیونگ شی و اساسا به هیچکس اعتماد نمیکنم شما چقدر به این آقا اعتماد دارید؟ "
تهیونگ سرش رو پایین انداخت و گفت
" خیلی... میدونم چیزای زیادی رو ازم پنهون کرده اما نمیتونم باور کنم که بهم آسیب زده باشه چون تا جایی که یادم میاد چه در گذشته چه الان فقط تلاش کرده ازم محافظت کنه "
" بسیار خب، من اون پرونده رو به راحتی میتونم براتون گیر بیارم و راجب ماجرای بسته شدن اون مدرسه هم براتون تحقیق میکنم، اما درباره چا ایون وو میخواید چیکار کنید؟ "
YOU ARE READING
My weird bodyguard (Kookv)
Fanfiction[Completed] جئون جونگکوک هرروز تو لباسهای چرم مشکی و بوت بلند، تکیه داده به موتور کلاسیکش، دم درب دبیرستان منتظر اون الههی برنزه و فریبنده میموند! و بعد از دیدن پسر، بدون هیچ حرفی فقط با نگاه داغی اون رو تا خونه همراهی میکرد... Genre: romance...