جونگکوک سراسیمه به سمت راهرو دویید، تهیونگی رو دید که در اتاقش رو باز کرده و با تعجب به لباس هاش که روی تخت پسر بودن زل زده و دهنش باز مونده!
_________________________________________
جونگکوک هم متقابلا داخل اتاقش رو نگاه کرد که متوجه بشه تهیونگ به چی اینطور متعجب زد زده، تهیونگ برگشتُ نگاهش کرد و با گیجی لب باز کرد
" آم..میگم اونا لباسای من نیستن؟ چرا اینجوری پهن شون کردی روی تختت؟ "
جونگکوک که با دیدن لباس ها دستپاچه شده بود سریع اون هارو از روی تخت برداشت
" نمیدونم! من اینارو داده بودم به خانومی که واسه نظافت میاد بندازه تو لباسشویی احتمالا یادش رفته... بیا داخل لباساتو عوض کن من الان میرم "
تهیونگ قدمی داخل گذاشت و جونگکوک با لباس های توی دستش از اتاق خارج شد و به سمت درِ رو به روی اتاق خودش رفت و دستگیره رو پایین کشید و بعد از اینکه از قفل بودنش مطمعن شد نفس راحتی کشید و از راهرو خارج شد
تهیونگ که دلیل مسخره پسر راجب لباس رو باور نکرده بود و از طرفی هم دید که انگار جونگکوک روی اتاق رو به رویی حساسه در اتاق جونگکوک رو بست و سعی کرد در حالی که لباس هاش رو عوض میکنه ذهن مشکوکش رو آروم کنه.
بعد از عوض کردن لباس هاش وسایلش رو برداشت و در اتاق کناری جونگکوک رو باز کرد که انتهای راهرو قرار داشت، یک اتاق مهمان کامل و مجهز بود که تم مشکی داشت. تهیونگ وسایلش رو داخل کمد دیواری مستقر کرد و اتاق رو ترک کرد.
جونگکوک توی آشپزخونه مشغول آشپزی بود" اومدی تاتا ؟ "
" آره، برو توام لباساتو عوض کن "
جونگکوک سری تکون داد و از آشپزخونه خارج شد، تهیونگ رفت که نگاهی به شاهکار جونگکوک بندازه!
خب درواقع پسر، تنها استیک هارو توی روغن انداخته بود بدون اینکه هیچ ادویه ای بهشون بزنه!
تهیونگ با تاسف سری تکون داد و کابینت ها و یخچال رو برای پیدا کردن ادویه ها و سس های مورد نظرش گشت و بعد از پیدا کردن شون اون هارو هم به استیک اضافه کرد و در تابه رو گذاشت.تهیونگ برگشت که از آشپزخونه خارج بشه و با جونگکوکی مواجه شد که با پوزخند جذابی به کانتر تکیه داده و نگاهش میکنه!
" وای ترسیدم!!! از کی اینجا وایسادی؟ "
جونگکوک با تیشرت جذب مشکی و شلوارک توسیش که تمام عضلات برجسته بدنش رو نمایان میکرد به حدی نفس گیر شده بود که تهیونگ نتونست جلوی خودش رو برای براَنداز کردن پسر بگیره.
پسر در حالی که با نگاه داغش داشت تهیونگ رو میبلعید به آرومی بهش نزدیک و نزدیک تر شد و توی یک قدمیش ایستاد
JE LEEST
My weird bodyguard (Kookv)
Fanfictie[Completed] جئون جونگکوک هرروز تو لباسهای چرم مشکی و بوت بلند، تکیه داده به موتور کلاسیکش، دم درب دبیرستان منتظر اون الههی برنزه و فریبنده میموند! و بعد از دیدن پسر، بدون هیچ حرفی فقط با نگاه داغی اون رو تا خونه همراهی میکرد... Genre: romance...