سلام آرمی 🙂
فکر میکنم متوجه شدین که من دیگه روزانه آپ نمیکنم!
خب من الان چند روزه شرایط روحیم زیاد جالب نیست اما با این حال میام پارت مینویسم و میرم اما دلیل آپ نکردنم اختلاف فاحش بین ویو ها و لایک و کامنت هاس!
من کلا چندتا ریدر فعال دارم که همیشه ووت میدن و کامنت میزارن و منم میشناسم شون و بخاطر همونا روزانه پارت آپ میکردم اما الان با این وضعیتی که دارم تو پارتا میبینم راستش دیگه اصلا دل و دماغشو ندارم پس وقتی میبینید دیگه آپ روزانه نداریم بدونید دلیلش رفتار خودتونه!من پارتی که چند ساعت برا نوشتنش وقت میزارمو به راحتی در اختیارتون میزارم اما شما حتی به خودتون زحمت نمیدین برای یک صدم ثانیه انگشت تونو روی اون ستاره بزارید!
در هر صورت خواستم بگم پر انرژی بودن و زود به زود آپ کردن من به فیدبکی که از خودتون میگیرم بستگی داره همین...
________________________________________
تهیونگ با حسِ بوسه ای روی لب هاش ناخودآگاه لبخندی زد و کش و قوسی به بدنش داد و لحظه ای بعد بخاطر دردی که توی بدنش پیچید چشم هاش رو محکم روی هم فشار داد، صبح زود بیدار شدن توی اون آغوش گرم و برهنه و توی اون شرایط، حال و هوای عجیبی داشت چون به هرحال اولین باری بود که چنین چیزی برای تهیونگ اتفاق می افتاد، وقتی بوسه دوم هم روی لب هاش نشست خمیازه ای کشید و با لبخند کوچیکی به آرومی چشم هاش رو باز کرد
" صبح بخیر تا تا "
جونگکوک لبخند بر لب در حالی که یک دستش رو تکیه گاه سرش کرده بود، با دست دیگهش کمر تهیونگ رو نوازش میکرد
تهیونگ با صدای گرفته صبحگاهیش جواب داد
" صبح بخیر "
جونگکوک بوسه ای روی پیشونیش گذاشت
" حالت خوبه بیب؟ "
تهیونگ سرش رو تکون داد
" یکم درد دارم "
جونگکوک روی تخت نشست و پتو رو از روی بدن هاشون کنار زد
"پاشو بریم دوش بگیریم عزیزم "
تهیونگ با دیدن بدن برهنه خودش و جونگکوک کمی خجالت کشید و در حالی که مثل جونگکوک روی تخت مینشست سرش رو پایین انداخت و دست هاش رو حائل بدنش کرد.
" آم..میشه باکسرمو بهم بدی کوک؟ "
صدای خندون جونگکوک به گوشش رسید
" نه! "
تهیونگ سرش رو بالا گرفت و به اون موجود شیطانی نگاه کرد
" هی... "
جونگکوک اجازه نداد جملهش رو کامل کنه یک دستش رو زیر پاهاش و دست دیگهش رو پشت کمرش گذاشت و براید استایل بغلش کرد
YOU ARE READING
My weird bodyguard (Kookv)
Fanfiction[Completed] جئون جونگکوک هرروز تو لباسهای چرم مشکی و بوت بلند، تکیه داده به موتور کلاسیکش، دم درب دبیرستان منتظر اون الههی برنزه و فریبنده میموند! و بعد از دیدن پسر، بدون هیچ حرفی فقط با نگاه داغی اون رو تا خونه همراهی میکرد... Genre: romance...