•○ 13| count to three○•
" پرنسس ، صداموداری ؟"
جونگ گوک از طریق گوشی از تهیونگ پرسید. " اوهوم"
مو بلوند با شنیدن لقب همیشگیش چشمی چرخوند . با اینکه بعد از این همه مدت به این لقب عادت کرده بود ، اما بازم شنیدن این کلمه ناراحتش میکرد ، شاید هم وانمود به ناراحت شدن میکنه .
"هی پرنسس.... دوربینا هنوز روشنن ، دیدم چشماتو چرخوندی ."
" خوشحالم که دیدی ، قصد منم همین بود جئون ، حالا کجا باید برم؟"
جونگ کوک با تماشای تهیونگ از پشت دوربین پوزخندی زد.
" اون مرد رو که پشت پیشخوان نشسته میبینی ؟ باید بری ازش بپرسی که اتاق چوی مینهو کجاست."
"فهمیدم." به آرومی پالتو مشکی شو مرتب کرد و نفس عمیقی کشید و به سمت مسئول پذیرش رفت.
" بفرمایید اقای جوان . چه کمکی میتونم بهتون کنم ؟"
مسئول پذیرش با احترام پرسید و مو بلوند لبخندی به مرد روبه روش زد .
" برای دیدن اقای چوی مینهو اومدم و باهاشون قرار دارم ، اما شماره اتاقشونو فراموش کردم."
مرد با چشماش بدن تهیونگ رو برانداز میکرد و حواسشو به کل به بدن پسرک داده بود . موبلوند که متوجه نگاهای هوسانه مرد شد ، اخمی کرد و دستشو روی میز کوبید .
"میشه بگی اتاقش کجاست؟"
مرد به خودش اومد و وقتی اخم و جدیت تهیونگ رو دید ، سریع خودشو جمع کرد .
"م...متاسفم آقا، این اطلاعات خصوصی هست و نمیتونم به همین راحتی اونو به یه غریبه بگم."
تهیونگ از ناراحتی دندونهاشو به هم فشار داد، قبل از اینکه اشک هاش دربیاد و شروع به گریه کنه . چشمای مرد از تغییر مود پسر روبه روش به وجد اومد . تهیونگ هق هق کرد و از جیبش یه دستمال در اورد و اونو روی چشمهاش کشید . با استفاده از دستمالی که اغشته به مواد اشک اور بود ، اشک هاشو روی گونه اش سرازیر شد .
"ه..هی، گریه نکن."
همه ادمایی که اونجا بودن نگاهشونو یه اون دو نفر داده بودن و بعضی از اون ها پذیرشی رو چپ چپ نگاه میکردن .
" فقط میخوام باهاش صحبت کنم ، مگه میخوام بکشمش."
" باشه باشه ، یکم ارومتر حرف بزن، اتاق شماره 127 توی طبقه 5 ام."
مرد زیر لب زمزمه کرد و تهیونگ با دستاشو روی چشمهاش کشید و یه دستمال تمیز از توی جیبش در اورد و با اون بینیشو گرفت .
" خیلی ممنون اقا."
تهیونگ گفت و به سمت آسانسور رفت و توی دلش به احمق بودن مرد خندید .
YOU ARE READING
ᴍʏ ᴘʀɪɴᴄᴇꜱꜱ || ᴋᴏᴏᴋᴠ
Fanfictionوقتی دید جونگ کوک اسلحه شو بیرون اورده و به سمت تهیونگ گرفته ساکت شد . جو ترسناک و استرس زایی حاکم شده بود که باصدای شلیک تفنگ ترس کل وجودشون رو گرفت.... ♧ کاپل اصلی == کوکوی ♧ کاپل فرعی==یونمین ، نامجین 📌 فیکشن ترجمه هست . ♤completed♤ **ادیت نشده