<< ترک کردن>>

3.4K 451 21
                                    

•○ 19| leave○•

"اونا چییی؟"  جونگ کوک عصبی داد زد . 

(جیمین) "از کجا فهمیدن؟" 

(نامجون) "اونا فهمیدن پسر خونواده کیم گمشده و حدس میزدن اون تهیونگ ما باشه . احتمالا بعد از اینکه خونوادش عکسشو توی رسانه ها پخش کرده اونام دیدن و مطمئن شدن تهیونگ همون پسر گم شده خونواده کیمه." 

"چقد بهت گفتم دست از این مسخره بازیات بردارو فکر بردن تهیونگ به این ماموریت کوفتیو از سرت بیرون کن؟!"

جونگ کوک سمت یونگی برگشت تا جوابشو بده ، ولی هرچقدر که فکر میکرد ، حق با یونگی بود. اگه لجبازی نمیکرد و فکر ماموریتو توی ذهن تهیونگ نمینداخت ،الان اون در امان بود و قاطی این ماجرای مسخره نمیشد . 

(نامجون) "وقتی ادمای چوی فهمیدن تهیونگ پسر کیم هست ، با پلیس تماس گرفتن و بهشون گفتن تهیونگ رو دیدن . اونام دوربینارو برسی کردن و تاییدیه رو از خونوادش گرفتن . تنها شانسی که اوردیم این بود که جین دوربینارو هک کرد و پلیسا نتونستن افراد باند مارو ببینن و الان هیچ مدرکی از دزدیدن تهیونگ ندارن . اما همه ادمای چوی توی کل شهر پخش شدنو باندای زیر دستمونو زیر نظر دارن . به هر حال هوسوک یه چیزایی توی ذهنش داره ."

" الان که تهیونگ نمیتونه از شهر خارج شه و همه باندا هم زیر نظر دارن ، چطوره تهیونگ رو پیش باندایی که باهاشون قرارداد بستیمو مورد اعتمادن بزاریم ؟ بلاخره اونا که نمیدونن باندای جدید کدومان!" 

جونگ کوک یه نگاه عصبانی ای به هوسوک انداخت و هوسوک دیگه ادامه نداد . 

"اون فقط پیش خودم میمونه." 

همه با تعجب نگاهش کردن . احمقانه ترین کار همین بود . همه اونا اموزش دیده بودن هزاران بار توی همچین موقعیتی قرار گرفته بودن ، اما تهیونگ هیچوقت توی موقعیت هایی مثل این نبوده . 

"منظور کوک اینه نمیشه به باندایی که تازه میشناسیمشون اعتماد کنیم . میتونیم پیش باندای مخفیمون بفرستیم . کسایی که فقط خودمون ازشون خبر داریم و کاملا قابل اعتمادن. مگه نه کوک؟!" 

جین سعی میکرد جونگ کوک رو جمع کنه تا یکم منطقی تر فکرشو به کار بندازه . 

"خب حالا هرچی."  کوک با حالت تخسی گفت . 

"باند  Barfuss* . هم قابل اعتماده هم جزو بانداییه که فقط خودمون ازش خبر داریم. میتونیم با شین هه تماس بگیریم و باهاش هماهنگ کنیم" (*= ینی پابرهنه)  

(جین) "تنها راهمونم همینه. حداقلش اینه تهیونگ اونجا امنه و افراد چوی هم نمیفهمن." 

جونگ کوک با بی حوصلیگی سرشو تکون داد. دلش هیچ جوره نمیخواست تهیونگ رو به اونا بسپره ، البته که باندی بودن که جونگ کوک بهشون اعتماد داشت ، اما نمیخواد تهیونگ ازش دور شه . 

ᴍʏ ᴘʀɪɴᴄᴇꜱꜱ || ᴋᴏᴏᴋᴠWhere stories live. Discover now