<< دردناک>>

3.3K 447 27
                                    

•○ 20 | painful○•

نفس عمیقی کشید و سعی کرد بخوابه . تمام فکرش سمت جونگ کوک بود .  هنوز راجب حس کوک نسبت به خودش مطمئن نبود ، شاید جئون از احساسش نسبت به خودش با خبر شده باشه و بخواد بازیش بده.

میترسید این افکارش به واقعیت تبدیل شه و روزی که چشماشو به واقعیت باز کنه ببینه تنها کسی که بازنده این بازي بوده، خودشه.  بوسه ای که صبح با جئون داشت ، براش معنی زیادی داره و امیدوار بود برای جونگ کوک هم همینطور باشه .





با دل پر از روی تخت بلند شد . دیشب کوک بهش سر نزده بوده و تا چند ساعت دیگه باید می‌رفت. بعد از حموم کردن ، بی حوصله لباسایی که دم دست بودنو پوشیدو خودشو روی تخت انداخت . میخواست این کار کوک رو تلافی کنه ، میخواست وقتی برگشت محلش نزاره تا بفهمه با کی طرفه .

توی همین افکار بود که در باشدت باز شد و تهیونگ مثل برق گرفته ها توی جاش پرید . 

"ه..هی بهت یاد ندادن قبل از اومدن در بزنی ، وقتی اجازه گرفتی بعد بیای داخل؟" 

جونگ کوک لبخندی زد و سمتش رفت . 

"خب دلم تنگ شده بود ، اومدم بهت سر بزنم ....... بعدشم اینجا خونه منه هرجور که بخوام وارد اتاقام میشم." 

تهیونگ بعد از شنیدن تیکه اول حرف جئون خوشحال شد ولی وقتی تیکه دوم حرفشو اضافه کرد ، با اخم نگاهش کرد. وقتی کوک اخماشو دید ، بلند زد زیر خنده .  

"وقتی اخم ... میکنی ... خیلی کیوت ... میشی... جوری که میخوام..." 

سمت گردنش رفتو مک محکمی بهش زد. مو بلوند از درد و لذت ناگهانی که حس کرد ، ناله خفه ای کرد و پیرهن جئون رو محکم بین انگشتای کشیدش گرفت .

"ج..جئون بسه" 

با افتخار به کبودی که درست کرده بود نگاه کرد و به یه سمت دیگه گردن پسر حمله کرد. تهیونگ از این وضعیت که دردی که با لذت مخلوط شده رو میچشه ، راضی بود ولی ته دلش نگران افکار مزخرفی که مربوط به گذشته کوک میشه، بود.

قلبش نسبت به تمام کارایی که جئون انجام میده ، واکنش زیادی نشون میده ولی قلب جونگ کوکم اینطوریه ؟ اونم از اینکه تهیونگ رو پیش خودش داره و بوسش میکنه یا حتی کیس مارک میزاره خوشحاله و تند تند میتپه؟!  

"ت... تمومش کن .... کوک."

جونگ کوک سریع کشید کنار که چشمای اشکیه تهیونگو دید . نگرانش بود ، می‌ترسید زیاده روی کرده باشه .  

"پرنسس، حالت خوبه ؟" 

هرکاری می‌کرد نمیتونست به مرد رو به روش اعتماد کنه.  دستای کوک رو از روی گونه اش پس زد و تصمیم گرفت تا از همه چیز مطمئن میشه ، کوچیک ترین لمسی بین خودشو جئون نباشه . 

ᴍʏ ᴘʀɪɴᴄᴇꜱꜱ || ᴋᴏᴏᴋᴠWhere stories live. Discover now