چرا نوشته شد؟
یا حق رفقا!
چطورین؟
میخوام به عنوان ختم کلام این بوک یک فصل بنویسم به این عنوان: چرا نوشته شد؟
یکی از اصول صحیح نوشتن اینه که در داستان یا هر نوع متنی که نوشتی مفهومی رو انتقال بدی و همچنین یکی از اهداف مطالعه کردن پیدا کردن این مفاهیمه.
به بیان بهتر باید بگم که امیدوارم که خوندن این داستان چیزی رو به شما اضافه کرده باشه.به این کار میگن نوشتن سنتز یا رویو پس بیاین این بوک رو باهم رویو کنیم و اگر هم مایل به نقد بودید که بسی بسیار ازش استقابل میکنم.
برام بنویسید که کودوم قسمت ها رو خیلی دوست داشتید.
خوندن کودوم بخش از داستان ناراحت یا عصبانیتون کرد؟
و مهمتر از همه این که چه مفهوم یا مفاهیمی رو از این داستان دریافت کردید؟
نقد؟
پیشنهاد؟
دریافت هر انسان از یک اثر داستانی و ادبی میتونه متفاوت با هدف نویسنده باشه و همینه که هر اثر رو به نوبهی خودش مستقل، با ارزش و شایستهی مطالعه میکنه. پس فکر نکنید این یک معماست و باید دقیقا هدفی که نویسنده منظور داشته رو بنویسید.
دقیقا برداشت خودتون رو برام بنویسید و من هم به زودی هدف شخصی خودم رو از نوشتن این داستان پس از خوندن نظرات شما مینویسم و همین پارت رو آپدیت میکنم. ممنون که همراهیم میکنید.
YOU ARE READING
پیش از آنکه فرصتم تمام شود
Romanceوضعیت: تمام شده خلاصهی داستان: حارث، جنگجوی خونخوار سرزمین عدن شمالی، در میدان نبرد, عاشق شفادهندهی سرزمین دشمنش میشود. او برای تصرف اختیار و بدن معشوقش، ابتدا باید دشمن را مغلوب کند.