نهم برج نگهبان
یکی از نقاط قوت جنوبیها گروهی کار کردن است. آنها مردمانی عاقل و آرام اند و منطقشان را به خشم نمیبازند. خوب باهم کنار میآیند و معمولاً آرایشهای گروهی میچینند.
اما ما شمالیها اصلاً باهم کنار نمیآییم. وقتی سر راهمان یک گروه میبینیم بهراحتی عقب مینشینیم و مرز را برایشان خالی میکنیم و بعد چون میدانیم تعدادشان محدود است و حتماً یکی دوتا مسیر را بی نگهبان گذاشتهاند تا گروه شوند، میرویم که آن مرز بی نگهبان را خالی کنیم و درونش آنقدر پیش میرویم تا دیوارهای دالان از خشم بلرزد.
من خیلی وقت است که دنبال این مسیرها نمیروم چون اگر درگیری نباشد، شفادهندهای هم نیست.
از همیشه قدرتمندتر و با انگیزهتر هستم.
چون رفیقشان را بعد از تسلیم شدن ناکار کردم، مطمئنم که گروهی سراغم میایند. شاید بتوانم آسیف را مجاب کنم همراهم بیاید. اگر یک نفر دیگه هم کنارم باشد از پسشان برمیآیم.
KAMU SEDANG MEMBACA
پیش از آنکه فرصتم تمام شود
Romansaوضعیت: تمام شده خلاصهی داستان: حارث، جنگجوی خونخوار سرزمین عدن شمالی، در میدان نبرد, عاشق شفادهندهی سرزمین دشمنش میشود. او برای تصرف اختیار و بدن معشوقش، ابتدا باید دشمن را مغلوب کند.