به تیکتی که روی لباسش چسبونده بودن نگاه کرد.. نفر چهلو هفتم ام بود، و چند دقیقه پیش نفر سیویک رفته بود برای تست دادن...
چون شماره رو روی برد میزدن و خیالش راحت بود که جا نمیمونه، هندزفری هاشو توی گوشش گذاشت و آهنگ مورد نظرشو پلی کرد... بلکه با گوش دادن به موزیک، چند دقیقه ای از هیاهو و سرو صدای مردم اطرافش جدا بشه و تمرکز بگیره..
نگاهشو از مردم درحال رفت و آمد گرفت و با ریتم آهنگ اروم پنجه ی پاشو میزد زمین.. و گاها زیرلب باهاش میخوند..
شماره ی سیونه روی برد ثبت شد.. ضربان قلب بک بالا رفت.. هرچی به نوبت و شماره ی بک نزدیک تر میشد، استرس بکهیون هم بیشتر میشد... گوشه ی لبشو گزیدو سعی کرد اروم باشه...
نفر بعدی هم رفت داخل... حالا فقط سه نفر مونده تا شماره ی بک...
آهنگو قطع کرد و نفس عمیق کشید... داشت نوبتش میشد.. دل تو دلش نبود.. ولی عجیب بود ک ته دلش میخاست که بخنده.. انگار که باور داشت قبولش میکنن!...
سرشو تکونی دادو لبخندی زد.. زیر لب با خودش گفت :
-من میتونم.. حتما میتونم.. باید عالی باشم...
صدای پیجر که توی سالن پیچید، باعث شد بک دست از حرف زدن بکشه و سرشو بلند کنه :
-شماره چهلوهفت.. شماره چهلوهفت...
بکهیون نفسشو اروم داد بیرونو بلند شد... دستی به لباساش کشید تا مرتب بشن.. و رفت سمت راهرویی که به اتاق تست ختم میشد...
تاعو فرم بعدی رو برداشت تا اطلاعات مراجعه کننده ی بعدی رو داخلش وارد کنه.. با صدای در تابی به گردنش داد و بلند گفت:
*بیا داخل...
همزمان با باز شدن در و ورود بکهیون به اتاق تست، تاعو هم سرشو بلند کرد.. با دیدنه بک اروم اروم گوشه ی لبش رفت بالا.. بلند شد رفت سمتش..
-آاا.. سلام...
بک با لبخند به تاعو سلام کردو بهش تعظیم کرد... تاعو سری تکون داد و فرم رو گذاشت روی میز..
*خب.. آماده ای؟؟
بک سرشو بالا پایین کرد :
-بله البته.. من..باید چکار کنم؟؟
انگشتاشو توی هم گره کرد و منتظر به تاعو خیره شد..
تاعو لبخندی زد :
*مرحله ی اول که چهره س، و توی این مرحله قبولی!
بک تک خنده ای کردو زیر لب تشکری کرد.. تاعو ادامه داد:
*میمونه اندام، که حالا باید پیرهنتو دربیاری...
بک با یکم مکث اروم دست برد سمت دکمه های پیرهنش.. خب..لازمه دیگه! قراره مدل بشه، و یکی از گزینه های مدل شدن داشتن بدن خوش فرمه..
YOU ARE READING
A Silent Thread
Fanfictionخلاصهای از داستان: بکهیون که بدجوری لنگه کار بود فکرشم نمیکرد جوری گولش بزنن که بجای کار تو شرکت سر از سرزمین خونآشام ها در بیاره و تبدیل بشه به طعمه شخصی خون خوارترین شاهزاده اون سرزمین ! والاروس نمیدونست بکهیون چی توی وجودش داره که اینقدر توجهشو...