part eight

1.1K 212 29
                                    

به خونه که رسیدم بعد از عوض کردن لباس های مدرسه با لباس خونگی و شستن دست و صورتم، از راه پله کرم رنگ که با سنگ های مرمر تزیین شده بود، پایین رفتم.

خونه توی سکوت عجیبی بود و این سکوت رو گه گاه صدای پا و حرکات خدمتکار ها بر هم میزد.
روی مبل سه نفر رو به روی تلویزیون نشستم. هر جور که فکرش رو میکنم هنوز حوصله درس خوندن رو ندارم؛ شاید شب سر فرصت نگاهی به کتابام بندازم، انا فعلا نه.

تلویزیون و روشن و کردم و بی هدف کانال ها رو برای پیدا کردن فیلم مناسب میچرخیدم. یکی از خدمتکار ها که خانم میانسالی بود به سمتم اومد و ظرف میوه های پوست کنده رو روی میز مقابلم گذاشت.

+ممنون.

احترام گذاشت، خواست از کنار رد بشه که دستش رو گرفتم.
شوکه به طرفم برگشت و هموطور که سعی میکرد دستش رو آزاد کنه سوالی به چشمام نگاه میکرد.

خجالت زده دستم رو عقب کشیدم و پیشونیم رو نمایشی خاروندم.

+اممم. ببخشید میشه بگید اعضای خانواده پارک این موقع از روز کجا هستن؟

~امروز به خانه خانواده خانم رفتن. من از جزییات اطلاع ندارم فقط گفته بودن اگر شما سوالی در این باره پرسیدید بگم که چندین ساعت غیبتشون طول میکشه.

آهانی گفتم و دوباره به صفحه تلویزیون نگاه کردم. به هر حال اینکه بخوام من رو با خودشون همه جا ببرن، یه فکر غیر معقول هستش.

برای خوندن ساعت گردنم رو به سمت چپ چرخوندم که با پنجره خیس و هوای خاکستری رنگ مواجه شدم. یا من خیلی ذهن درگیری دارم که متوجه صدای بارون که میبارید نشدم، یا پنجره هاشون خیلی خوبه که هیچ صدایی نشنیدم! (پنجره دوجداره دارن (همون مارکی که تبلیغ میکنه تلویزیون منتهی به خاطر ندارمش) (😂)

بارون رو دوست دارم، آرامش بخشه! بارونی سرمه ایم رو از جا لباسی جلوی در ورودی برداشتم و پوشیدم. کمی پیاده روی توی باغ خونه فکر کنم لذت بخش روانم باشه.

همین طور که روی چمن های خیس راه میرفتم و به صدای برخورد قطره ها روی بارونیم گوش میدادم متوحه نزدیک شدن راننده به خودم شدم.

~ببخشد آقای پارک. جناب مین گفتن اگر مایل باشید میتونید توی وقت آزادتون به شرکتشون برید.

انگار عمو هم میخواد من بعدا وارث بشم! خب بهتر از ول گشتن هستش حداقل اینجوری بیشتر حس مفید بودن میکنم.

+شما من رو میبرید؟

~بله.

دوباره به اتاقم برگشتم. هیچ وقت فکر نمیکردم بالا و پایین کردن  پله های منتهی شده به اتاقم انقدر خسته کننده باشه. خونه قبلیمون به خاطر آپارتمانی بودن در حد دو یا سه پله اختلافش با سطح اتاق بود.

Dramatic [Yoonmin]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt