part eleven & Introduction

1.1K 207 63
                                    

$نه اینجوری نمیشه جیمین باید بره دکتر... ولی خب من باید به جلسه برسم.

@منم امروز جایی دعوتم اما میتونم نرم.

-نمیخواد شما برید من باهاش میرم.

از اینکه با یونگی تنها باشم خوشم نمیاد. ازش خجالت میکشم. یهو انگار که یه مشت خاک وارد گلوم شده حلقم فشرده شده و چند بار پشت سر هم سرفه کردم. حس میکنم از فشار سرفه ها معده ام به کمرم چسبید.

$اوه وضعش خرابه. زود باشید برید.

زن عمو به کمکم اومد و با گرفتن دستم بلندم کرد. همین که هوای اتاق به بدنم خورد لرزی کردم و همزمان به خاطر بلند شدن سرم گیج رفت.
نزدیک بود روی تخت پخش بشم که یه نفر زیر بازوم رو گرفت و نگهم داشت.
سرم رو که بالا اوردم با چهره نگران یونگی روبرو شدم.

$لباساش خوبه فقط این پالتو رو بپیچ دورش تا بدتر نشده.

-میتونی راه بری یا کولت کنم؟

بازوم رو از دستش خارج کردم.

+من خوبم، خودم میتونم.

با اون صدتی مضخرف تو دماغیم گفتم. هنوز یه قدم نرفته بودم که صداش رو کتارم شنیدم.

-اوکی پس باید کولت کنم.

جلوم خم شد منم خجالت زده نگاهم رو از عمو و زن عمو گرفتم و دستام رو دور گردنش حلقه کردم و دستاش رو زیر باسنم انداخت و همین که بلندم کرد پاهام رو دور شکمش حلقه کردم.

عمو پالتو رو روی شونم انداخت و یونگی حرکت کرد. سرم و توی گودی کنار گردنش پنهان کردم و ترجیح دادم توی سکوت مسیر رو تا ماشین پیش ببریم.

ماشین جلوی در بود و من و جلو نشوند و در و بست و بعد از بای بای کردن با بقیه خودش پشت فرمون نشست.

-کمربندت و ببند.

حرفش و بی صدا تایید کردم ولی هر کار کردم انگار که گیر کرده بود کشیده نمیشد. یونگی که تردیدم رو دید خودش جلو اومد.
نفسم با نزدیکیش توی سینه ام بند اومد و با چشمای گشاد شده به نیم رخش که دو انگشت با صورتم فاصله داشت خیره شدم.

سریع از از اون چیزی که فکر میکردم کمربند و بست و حالا عمدا یا سهوا دسش رو روی پام کشید و بعد عقب رفت و روی صندلی خودش نشست.
نگاهم و ازش گرفتم و به شیشه خبره شدم که کسی جلوی در نبود معلوم بود مدتی میشه که رفتن داخل.

حدودا ده دقیقه ای راه توی سکوت طی شد که یه دفعه سکوت ماشین رو با حرفش شکست.

-خب... بابت دیروز...

نمیدونم چشید ولی نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و پریدم وسط حرفش:

+من... من... وقتی من و کشیدید... چیز شد... یعنی یهویی.. اسمش چی بود... آهت تعادلم و از دست دادم ... و بعد...

Dramatic [Yoonmin]Where stories live. Discover now