سکوت شب سنگین بود و تاریکی سهمگین اسمان که ستاره هایش تنها چراغ هایی بودند که ظلمت ترسناک ان را میشکاند.
باد میان موهایش میدوید و انهارا نوازش میکرد.
دستهایش را ستون بدن خود کرد و به انها تکیه داد.ماه کامل پرتوهایش را از میان برگ های درختان بلند کاج به چشمان او میرساند.
مانند عادت همیشگی اش کفش هایش را از پا در اورد و پایش را روی چمن نمدار گذاشت.
از تنهایی و سکوت اتاق به تنهایی و سکوت طبیعت پناه برده بود. دنیا همینقدر تکراری بود، سکوت و تنهایی...
تمام زندگی اش در تنهایی و سکوت سپری شد، از ان روز که صورت خونی ان پسر بی پناه را روی زمین دید.
خاطرات مانند ماری به دور گردنش پیچیده شدند و هری خسته از مبارزه خود را تسلیم گذشته کرد.
Flashback
زنگ تفریح خورده بود ولی همچنان بر روی نیمکت نشسته بود و در حال حل کردن مسائل جبری بود که خانم میرای به آنها داده بود.
جما همراه دارونه و دیانا از کلاس خارج شده بود و مشغول بازی در حیاط مدرسه بود.
در کلاس باز شد و شاگرد جدید به همراه دوستانش وارد کلاس شد.
با اینکه فقط دو روز از امدنش به مدرسه میگذشت اما در همان دو روز محبوبیت زیادی کسب کرده بود و دوستان زیادی داشت.
صندلی ها را دور زد و مستقیم به سمت نیمکتی که هری روی آن نشسته بود رفت.
+میخوایی کل زنگ تفریح رو اینجا باشی؟!
_مشکلی برات ایجاد میکنه؟
هری بدون انکه نگاهی به پسر روبرویش بیندازد گفت.
پسر جلوتر رفت و دستش را روی میز کوبید.
+اره، مشکل ایجاد میکنه!
_متاسفم بابتش ولی من میخوام قبل از تموم شدن زنگ تفریح حلشون کنم.
پسر با یک حرکت سریع دفتر را از زیر دست هری بیرون کشید و ان را جلوی صورت خودش گرفت.
هری قلمش را روی میز کوبید و از میان دندان هایش غرید.
_مشکل تو چیه؟
+ازت بدم میاد پسره ی دراز بد ترکیب...
اخم های هری در هم کشیده شد. دندان هایش را روی هم سابید و پخش شدن سریع ادرنالین در خونش را حس کرد.
مردمک های چشمش تنگ شد و با عصبانیت مشت هایش را روی میز کوبید و از جایش بلند شد.
_میدونی چیه منم ازت بدم میاد ولی برعکس تو من دلیل دارم و دلیلم هم اینه که تو یه عوضی بی سروپایی که فقط ازار دادن بلدی!
YOU ARE READING
Forbidden chocolate(L.S)&(Z.M)
Fanfictionتلاطم روح در آرامش تاریکی و روشناییه دریای سیاه افکارش او را به آنجا کشاند. مکانی که روزی روحش را نوازش میکرد مکانی که در تن از خنده های چمنزار و از شیطنت امواج باد لذت میرد؛ و از اندک آرامش ناشی از ابر های غوطه ور شده در آسمان .. آسمانی که حالا...