"زیبایی افسون کننده"

30 9 12
                                    

قدم هایش را به سمت ویترین کشاند و به گلدان بزرگی که گل های زیبای ارغوانی رنگ داشت خیره شد.

زین همچنان در گیر انتخاب رنگ رز ها بود و لویی حوصله اش را بخاطر تاخیر زیاد و وسواس بیش از اندازه او از دست داده بود.

دستش را به سمت گل ها برد و شاخه ای از ان را برداشت. با تردید به سمت بینی اش برد و دم عمیقی را همراه با عطر گل به ریه هایش فرستاد.

به سمت دختر جوان برگشت و شاخه گل را به سمت او دراز کرد.

_اسم این گل چیه؟

دخترک چشمان عسلی رنگش را از زین گرفت و به گلی که در دستان لویی بود نگاه کرد.

*اوه این مینای ارغوانیه، خیلی گل ظریف و حساسیه و نگهداریش خیلی سخته اما به شدت خوش رایحه است و نماد ظرافت و زیبایی افسون کننده است.

دختر گفت ولبخند زد. لویی سر تکان داد و گل را درون گلدان برگرداند.

دوباره به میناهای ارغوانی خیره شد.

دلیلش را نمیدانست اما میناهای ارغوانی او را یاد هری می انداخت.

دوست داشت دسته ای از گل هارا برای او ببرد اما به چه عنوان؟

انها حتی یکدیگر را خوب نمیشناختند، به چه دلیل باید برای او دسته ای گل ببرد؟

اصلا چرا با دیدن این گلها یاد او افتاد؟

چشمانش را از گلها گرفت و به سمت زین برگشت.

یک شاخه رز زرشکی رنگ و شاخه ای رز سفید را گرفته بود و با دقت به انها نگاه میکرد.

+به نظرت ترکیبی از هر دوتاش باشه خوبه؟

_خدای من زین، تو کاکتوس هم براش ببری همینقدر خوشحال میشه!

لویی گفت و چشمانش را در کاسه چرخاند.

زین نگاه خشمگینی به لویی انداخت و دوباره به گلها خیره شد.

+تو گل نمیخوایی؟

_نه

+ببخشید خانم لطفا یه دسته از این دوتا بدید زرشکی ها بیشتر باشن.

زین رو به فروشنده گفت و دوباره به سمت لویی برگشت.

+انگار از اون گل های بنفش خوشت اومده بود.

_اره قشنگ بودن.

+خب بخر!

_اونوقت برای کی ببرم؟!

زین لبخند بزرگی زد و چشمانش براق شد.

+لازم نیست برای کسی ببری، برای خودت بخر، اصلا یه دسته گل بخر به اولین کسی که رسیدی هدیه اش کن، ها؟

_خیلی کار بی معنی ایه...

+نخیر اصلا هم اینطور نیست.

زین گفت و گره ریزی بین ابرو هایش انداخت.

Forbidden chocolate(L.S)&(Z.M) Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang