کلاس این عزیزان به گروه های دو نفره تقسیم شده که تو درسا همو کمک کنن یا اگه قرار بود کاری انجام بشه این دو نفر تیم بودن.
فقط این کلاس قرار بود برن اردو نه کل مدرسه
تهیونگ و کوک چرا وقتی میرن مدرسه یا برمیگردن چرا با هم نمیرن( با اینکه همسایه هم هستن)؟
چون تهیونگ زود میره مدرسه و برگشتنی با ماشین میان دنبالش و کوک هم موقع برگشت ممکنه جای دیگه بره.کوک نقاشی ای که از تهیونگ کشید ( و شاید بعدا هم بازم بکشه) رو دیواری که پنجره داره و ازش تهیونگ رو تماشا میکنه، میچسبونه. درواقع تهیونگ نمیتونه از پنجره خودش اون نقاشی ها رو ببینه. (اگه نفهمیدی تو کامنت بگو یجور دیگه توضیح بدم)
مامان بابای هیچکس معمولا صبح ها خونه نیست ولی معمولا مامان کوک برای اینکه خانهداره خونهست.
خواهر کوک زیاد دخالتی تو روند داستان نداره.
اردوگاهی که قراره برن مثل اردوگاه های کیدراماها خیلی مجهز و باکلاس نیس. معمولیه و تو بعضی جاها یه کمبود هایی هست. مثل نداشتن سوییت (اتاق کوچیک) برای استراحت.
دیگه موردی یادم نمیاد که توضیح بدمش. اگه چیزی تو ذهن شما هست که براتون ابهام ایجاد کرده تو کامنت بهم بگید تا توضیح بدم.!♡
![](https://img.wattpad.com/cover/305420971-288-k56526.jpg)
YOU ARE READING
𝘛𝘩𝘦 𝘞𝘪𝘯𝘥𝘰𝘸 𖧧.ᵏᵒᵒᵏᵛ
Fanfictionجونگ کوکی که تو مدرسه با یه دانش آموز مغرور بحثش شده و برگشته خونه. ولی وقتی وارد کوچشون میشه میفهمه همون خونه خالی همسایه برای همین دانش آموز مغروره. یعنی کیم تهیونگ! چی میشه اگه این حس نفرت کم کم عوض بشه و به دید زدن پسر همسایه از پنجره تبدیل شه؟ ...