این پارت کلا اسماته، دیکه علامت اینا نمیزارم
اینم بخاطر دیر آپ کردنم:')تهیونگ سمت سینک ظرفشویی رفت و دستکشای آشپزخونه رو پوشید.
+تهیونگ بهشون دست نزن خودم میشورم.
_دوس دارم خودم اینکارو بکنم کوک. راستی امروز برنامه ای نداری؟
+مثلا چی؟
_شاید دلم بخواد باهات بیام ولگردی.
هردو خندیدن. کوک ظرفای باقی مونده روی میز به سینک منتقل میکرد.
بعد چنددقیقه، کار کوک تموم شده بود و تهیونگ هم فقط داشت ظرفا رو آب میکشید.
ولی این وسط شیطنت های کوک دوباره گل کرد. رفت و پشت سر تهیونگ وایساد.
دستشو دور کمرش حلقه کرد و سرش رو توی گردن تهیونگ فرو برد.
برخورد نفسهای داغش با پوست حساس تهیونگ باعث میشد تهیونگ، بیشتر تو خودش جمع بشه و قرمز تر بشه.
_کوک......!
+ما الان تو خونه تنهاییم ته!
کوک پایین تنش رو بهش چسبوند و باعث شد اونم با کابینتا برخورد کنه و ناله خفیفی بکنه.
_کوک....ازت خواهش میکنم.
+ما دیشب نتونستیم درست انجامش بدیم. بهتر نیست جبران کنیم؟
با این حرفا و حرکتاش فقط داشت خودش و تهیونگ رو هورنی تر میکرد.
_واقعا که یه دیوونه ای!
تهیونگ اینو سریع گفت و برگشت. برگشت تا لبای کوک رو محکم ببوسه.
کوک هم از خدا خواسته همراهیش میکرد. به خودش اجازه میداد دستاش بیشرمانه زیر لباسش بره و کمرش رو بالا پایین کنه.
کم کم زبونشونم تو این بوسه همکاری کرد. حسی که اون لحظه به هم منتقل میکردن دیوونه کننده بود. به اندازه ای که میخواستن تا ابدیت ادامه داشته باشه. برای نفس گرفتن از هم جدا شدن.
_ممکنه یکی بیاد.
+بیا بریم اتاق.
دست تهیونگ رو گرفت و پشت سر خودش کشید.عجله و بی طاقتیش همیشه تهیونگ رو به خنده مینداخت. وارد اتاق شدن. کوک در رو بست و سمت تهیونگ برگشت. همزمان با برگشتنش تیشرتش رو هم درآورد.
دوباره به لبای هم حمله کردن. دستای کوک هم در تلاش و تقلا بودن که لباس تهیونگ رو هم دربیارن.
بلاخره موفق شدن. هردو با بالاتنه های لخت داشتن از هم پذیرایی میکردن. این نهایت دیوونه کنندگی بود.
_کوک.....صب کن!
تهیونگ سینه کوک رو گرفته بود و یکم از خودش فاصله داده بود. سرش پایین بود و نگران بود. با دیدن نگرانی تهیونگ کوک هم نگران شد.
+چی شده؟
_کوک منو ببخش.....من
این داشت کوک رو نگرانتر میکرد.
_من توی شلوار تو.......
تهیونگ انقدر سرخ شده بود که برای پنهان کردن صورتش به شونه کوک پناه برد.
+شلوار من چی تهیونگ؟
_من الان تو شلوار تو اومدم کوک. ببخشید.
این همون موضوعی بود که تهیونگ داشت بخاطرش به زمین و زمان چنگ مینداخت تا بگه؟! ولی این اصلا برای کوک نگران کننده نبود.
_الان میگی چقدر این پسره حشریه.
+تهیونگ بهم نگا کن.
تهیونگ اروم سرش رو از شونه کوک جدا کرد و بازم با همون خجالت سرشو پایین انداخته بود.
+نظرت چیه این شلوارو همینجوری یادگاری ازت نگه دارم؟
درسته، کوک داشت سربهسرش میزاشت. تهیونگ یه مشت آروم به سینش زد.
_چندش!
+بیا سریع انجامش بدیم وگرنه مجبور میشیم بجای یکی، دوتا شلوار بشوریم.
هر دو عقب عقب رفتن. تهیونگ روی تخت افتاد و به عقب خزید. کوک هم به دنبالش، چهار دست و پا نزدیک میشد. دستشو سمت شلوار تهیونگ برد و اونا آروم از تنش خارج کرد.
تهیونگ کاملا لخت بود. کوک یه بوسه دیگه رو از سر گرفت. بعد، آروم آروم و بوسه زنان به پایین ادامه پیدا کرد. لب ها، چونه، گردن، ترقوه، سینه، زیر سینه، شکم، زیر ناف تا اینکه....
کوک دستشو دور دیک تهیونگ حلقه کرد. بوسه ای کلاهک خیسش زد و تمامش رو وارد دهنش کرد.
تمام این مدت تهیونگ فقط داشت به خدای خودش التماس میکرد که زنده بمونه، دووم بیاره. چون کوک همیشه با کاراش نفس کشیدنو براش سخت میکرد.
اینکه کوک براش ساک بزنه غیر منتظره بود. تهیونگ نیاز داشت قبلش به یه آمادگی ذهنی برسه. دستشو روی دهنش گذاشته بود و موهای کوک رو چنگ میزد.
کوک با اینکه دیک تهیونگ برای دهنش بزرگ بود ولی بازم داشت اینکارو ادامه میداد. گهگاهی عوق میزد ولی مهم نبود. ارتباط چشمیای که اون لحظه داشتن هم کارو سخت تر میکرد. طاقت فرسا!!
تهیونگ با فشار زیادی توی دهن کوک میاد. کوک تمامش رو قورت میده. حتی کمی که کنار لبش بود رو هم با انگشتش برمیداره و به طرز وحشتناک سکسیای لیس میزنه.
این در حد مرگ برای تهیونگ خجالت آور بود ولی کوک.... . خب میدونین دیگه این کاپل از اولشم عاشق اذیت کردم هم بودن:)
کوک شلوارشو در آورد و دیک متورم و دردمندش بیرون پرید. کوک اونو دستش گرفت و به ورودی تهیونگ نزدیک کرد. برای دسترسی بهتر یه پای تهیونگ رو روی شونش گذاشت و پایین تنه خودشو بیشتر نزدیک برد.
تهیونگ آه های کوتاهی از سر بیقراری میکشید. کوک دیک خودشو کامل فرو کرد و اینبار صداشون بلند تر شد.
+ته....تهیونگ...این خیلی تنگ.... تنگه...حس میکنم....عاح...حس میکنم الان نصف میشم.
دیگه نمیشد تحمل کرد. بنابراین کوک ضربه های خودشو شروع کرد. پشت سر هم. رفته رفته عمیق تر.
_عاح..عاااحح.....همونجا.....
عرق روی پیشونی هردو نشسته بود و حرارت بدنشون بالا بود.
_مح... محکم تر...عاااااححح
اول تهیونگ و بعد چند ضربه، کوک به آرگاسم رسیدن. کوک بوسه ای پای تهیونگ که رو شونش بود زد. بعد به آرومی دیکش رو ازش خارج کرد.
خم شد و پیشونی تهیونگ رو بوسید.
+کی فکرشو میکرد سکس با رتبه یک مدرسه انقدر جذاب و دیوونه کننده باشه!
_مزه نپرون.
+خب این یکمش هم به من مربوط میشه.
_بله بله
با تمام شیطنت و خباثتی که تو وجودشون بود، باز هم همدیگه رو در آغوش گرفتن و عاشقانه بوسیدن.ووت و کامنت یادتون نره کوشولوها🤍🌵
YOU ARE READING
𝘛𝘩𝘦 𝘞𝘪𝘯𝘥𝘰𝘸 𖧧.ᵏᵒᵒᵏᵛ
Fanfictionجونگ کوکی که تو مدرسه با یه دانش آموز مغرور بحثش شده و برگشته خونه. ولی وقتی وارد کوچشون میشه میفهمه همون خونه خالی همسایه برای همین دانش آموز مغروره. یعنی کیم تهیونگ! چی میشه اگه این حس نفرت کم کم عوض بشه و به دید زدن پسر همسایه از پنجره تبدیل شه؟ ...