وای خدای من! تهیونگ تازه خبر دار شده بود که کوک چقدر تو رقصیدن خوبه. اونم فقط با دیدن تکون خوردن بدن ورزیدش. حرکات جذابش و شاید هم کمی تحریک کننده! همه براش دست میزدن و از حیرت براش صداهایی بلند میکردن. ولی تهیونگ سرجاش خشکیده بود. کوک با پوزخند بهش نگاه میکرد.
آهنگ تموم میشه و بلاخره کوک میاد و سرجاش میشینه. تهیونگ هوف راحتی میکشه چون میدونست اگه کوک بیشتر از این ادامه میداد باید میزد تو فاز رقص تابوت و برای تابوت تهیونگ میرقصید.
تهیونگ فهمید یه هیچ عقبه پس باید یه فکر اساسی براش میکرد. دوباره لیوانا رو پر کرد و یکیشو داد دست کوک.
_رقصت هم مثل شلمغز بازیات خوبه
+امشب قراره کارای زیادی بهت ثابت شه که من توشون خوبم کیم تهیونگ خان
_مثل چی؟
+نمیدونم. شاید کارای تخت خوابی؟!
تهیونگ میخواست بیشتر اذیتش کنه.
_مثلا میای رو تخت من؟
+خب
_و ملافه هامو مرتب میکنی؟
+خودتو نزن به اون راه تو که میدونی.
_اوه ببخشید ولی باید از مامانت بپرسم ببینم پسرش ازون بچه هایی بود که از بالا پایین پریدن رو تخت خوشش میومد یا نه
+چی؟ تو از من میخوای بالا پایین بپرم؟
_خدارو چه دیدی شاید خودت التماس هم کردی؟
+تاپ این کاپل از اول هم معلوم بود. اون منم این تویی که باید....
_باید چی؟
کوک دیگه تا مستی راهی نداشت. از سرجاش بلند شد و دست تهیونگ رو به زور کشید. از مهمونی خارج شدن و رفتن کوچه پشتی که باریک تر و تاریک تر بود. کسی هم اونجا نبود. پس چه جای خوبی برای اعمال خاک برسری!(اسمات)
کوک، تهیونگ رو به دیوار کوبید و سمت لباش حمله ور شد. وحشیانه و صدادار داشت ازش لب میگرفت. تهیونگ هم لبخند رضایت مندی کنار بوسه هاش میزد و همراهیش میکرد.
+داری میخندی؟ ببینم این خنده تا آخرش رو لبات میمونه یا نه بیبی!
کوک با دستاش، دستای تهیونگ رو بالا برد و بالا سرشون نگهش داشت.
یه دستش نمیزاشت تهیونگ تکون بخوره و دست دیگش پشت کمرش. کشید سمت خودش. طوری که پایین تنه هاشون به هم برخورد کردن. کوک بخاطر دردی که تو عضو سخت شدش پیچید ناله بلندی کرد. تهیونگ هم متعجب از اینکه انقدر کارش خوب بوده که باعث شده کوک خودشو ببازه.
+عجب آدمی هستی. میبینی چیکار کردی؟ دوباره تحریکم کردی تهیونگ
_دوباره؟
کوک کمی خم شد و در گوش تهیونگ با صدای بم زمزمه کرد:
+باید قبل حموم رفتن پرده های اتاقت رو میکشیدی تاینی!
تهیونگ از چیزی که متوجهش شده بود خجالت زده شد. صورتش داغ کرد و لباشو گزید.
کوک از دیدن منظره خجالت زده پسر پررو مدرسه به وجد اومده بود و دوباره سمت لباش هجوم برد. خیلی خیس و تحریک کننده ومتفاوت تر از هربار. تهیونگ بی طاقت تر از کوک شده بود. دستاشو پایین آورد ولی کوک محکم دستاشو گرفت و بالاسرش نگه داشت.
کوک از لبای تهیونگ جدا شد.
+اینا این بالا میمونن تا بفهمی نباید تاپت رو تو شرایط بد تنها بزاری.
تهیونگ سرش رو تکون داد و چشمش دنبال کوک بود تا ببینن کار بعدیش چیه. کوک جلوش خم شد و دستاشو رو دو لبه شلوار تهیونگ گذاشت. با یه حرکت هم شلوار و هم باکسرش رو از تنش کند. خیلی هیز و خیره به عضو متورم تهیونگ نگاه میکرد و دستشو خیلی آروم روی رون هاش میکشید.
_لعنت.....بهت!
+چیزی گفتی؟
_نمیخوای شروع کنی؟
+فک میکنی آمادگیشو داری؟
_اره......یکم.... عجله کن
کوک دو دستشو دو طرف پهلو تهیونگ گذاشت و اونو ناگهانی چرخوند.
+ولی من اینجور فکر نمیکنم بوی!
لپ ها باسن تهیونگ رو از هم فاصله داد و زبونش رو وارد سوراخش کرد. تهیونگ هیسی کشید و رو پاشنه هاش بلند شد.
زبون خیس و داغش داشت تهیونگ رو دیوونه میکرد. سرکشانه دور سوراخش میکشید. انقدر اینکار رو ادامه داد که داد تهیونگ دراومد.
_آخه منم دیک دارم لامصب
و بعد از اینکه اینطور فریاد زد دستشو روی دهانش گرفت که نکنه کسی شنیده باشه.
+ناله کن و داد بزن ته. میخوام کل دنیا صدای اشتباهم رو بشنوه!
کوک از رو نمیرفت. یه نیشخندی زد و زبونش رو وارد سوراخ ملتهبش کرد. ناله ی تهیونگ دیگه محدودیت خودشونو فراموش کردن.
کوک ناگهانی زبونشو بیرون کشید و از تهیونگ فاصله گرفت انگار که چیزی رو فراموش کرده باشه و بخواد برگرده.
تهیونگ برگشت و کوک رو دید که دستپاچه با دکمه شلوارش ور میره.
+دیگه نمیتونم تحمل کنم!
تهیونگ خنده ای به بامزه بودن تاپش در هین سکس خندید.
بلاخره دکمش رو باز کرد. شلوار و باکسرش رو کمی پایین کشید.دستشو زیر رون تهیونگ برد و یه پاشو بلند کرد. لبش رو به لباش رسوند. تهیونگ دستشو دور گردنش حلقه کرد و به خودش نزدیک تر کرد. یه پاش هم خودش بلند کرد و دور کمر کوک حلقه کرد. کوک متوجه پاهای تهیونگ دورش شد و خنده ای کرد. یاد مکالمه ای که رو موتور داشتن افتاد. به عنوان خوشآمد گویی به جایگاه زیبا و واقعیش تهیونگ رو بالاتر کشید و تو بغل خودش نگهش داشت. تهیونگ هم همکاری لازم رو کرد و دستشو سمت دیک کوک برد.
یکم خجالت آور بود ولی الان مگه مهم بود. خودش دیک کوک رو تنظیم کرد و وارد کرد. کوک که لپهای باسن تهیونگ رو گرفته بود، از هم فاصله داد و بیشتر واردش کرد.
تهیونگ سرش رو گاهی به پشت گاهی هم رو شونه کوک میکوبید و از درد ناله میکرد.
کوک جلوتر رفت و کمر تهیونگ رو به دیوار تکیه داد تا بتونه راحتر ضرباتش رو شروع کنه.
_عاححح.....در.....د.....درد....داره کوک
+الان......تموم....میشه....اوممم....ته
قطره های اشک تهیونگ ناخواسته میریختن. کوک جای تمامی اونارو میبوسید و تو گوش تهیونگ نواهایی رو نجوا میکرد.
ضربه های کوک سریع تر شده بود که بلاخره هردو همزمان ارضا شدن. تو اولین سکسشون این واقعا شیرین و دل انگیز بود که هردو باهم میومدن.
کوک بعد از اینکه کاملا مطمعن شد که خالی شده دیکش رو خارج کرد و جسم خسته ی تهیونگ رو جایی نشوند. سر و صورتشون از عرق خیس بود. نفس نفس میزدن.
YOU ARE READING
𝘛𝘩𝘦 𝘞𝘪𝘯𝘥𝘰𝘸 𖧧.ᵏᵒᵒᵏᵛ
Fanfictionجونگ کوکی که تو مدرسه با یه دانش آموز مغرور بحثش شده و برگشته خونه. ولی وقتی وارد کوچشون میشه میفهمه همون خونه خالی همسایه برای همین دانش آموز مغروره. یعنی کیم تهیونگ! چی میشه اگه این حس نفرت کم کم عوض بشه و به دید زدن پسر همسایه از پنجره تبدیل شه؟ ...