Part 22

552 128 259
                                    

هلووو

این چند روزه آماده‌ ست ولی گشادی اجازه ادیت نمیداد. خلاصه که خوش بگذره 🚶‍♀️💜

🎭🎭

یونگی که نمیخواد هوسوک رو بترسونه محتاطانه بلند میشه و قدمی به سمت رقاص برمیداره، ولی دستی دور مچ پاش حلقه میشه و جلوش رو میگیره. به پایین نگاه می کنه و بدن در حال تقلای جونهو رو میبینه.

جونهو هنوز زنده ست. به زحمت دووم آورده.

فکری به ذهنش میرسه.

هوسوک از کشتن یک شخص شدیدا بهم میریزه. نمیتونه فشار کاری که کرد رو تحمل کنه، ولی یونگی میتونه. وقتی زمانش برسه، شاید راحت تر بتونه به هوسوک بگه واقعا کیه، و شاید رقاص ردش نکنه. نه وقتی اون هم همون کاری رو کرد که یونگی می کنه. 

یونگی چاقو رو بیرون میاره و جونهو رو به پشت میخوابونه. بدون تردید چاقو رو تو سینه‌ی جونهو، درست تو قلبش فرو می کنه.

به سمت هوسوک که داره با چشم‌های اشکی نگاهش می کنه برمیگرده.

"تو اونو نکشتی. من کشتمش."

هوسوک به گریه میفته.

یونگی سریع هوسوک رو تو بغلش میکشه و همه تلاشش رو می کنه معشوقه‌اش رو که داره هق میزنه، سکسکه می کنه و زیر لب کلمات دیوانه‌ وار زمزمه می کنه دلداری بده. اینطوری دیدن هوسوک براش دردناکه، ولی بخش دیگه‌ای از وجودش، بخش تاریک تری کاملا از این وضعیت غرق شادی میشه. (م: فقط جا داره بگم، گی بخور روانی)

هوسوک یکی رو به خاطرش کشت. اصلا میتونه بی نقص تر از این بشه؟

لبخندش رو تو موهای نارنجی نرم هوسوک پنهان می کنه. 

"هیش، چیزی نیست. همه چیز درست میشه." با لحن آروم کننده‌ای میگه، امیدواره حداقل بتونه جلوی لرزش شدید هوسوک رو بگیره.

"ن-نمیشه." با شنیدن صدای شکسته‌ی هوسوک قلبش میگیره. 

با اطمینان میگه. "چرا، میشه." باید با منطق صحبت کنه و کسی باشه که تو این موقعیت آرامشش رو حفظ می کنه.

"ما جونهو رو ک-کشتیم… خدایا! یونگی! ما کشتیمش! من کشتمش…"

"نه، تو نکشتی‌اش، من کشتمش. هوسوک، لطفا گریه نکن، تو زندگیمو نجات دادی. من به خاطر تو زنده‌ام."

 شک تو صورت غمگین هوسوک برق کوتاهی میزنه و یونگی مقاومت می کنه و کلمات بعدی‌اش رو با دقت برمیداره.

"تو نجاتم دادی. برای همین این کار رو کردی، نه؟ برای همین بهش چاقو زدی؟" میپرسه و سعی می کنه نگاه هوسوک رو به سمت مثبت تری ببرد.

"اون-اون داشت خفه‌‌ات میکرد…" اشک‌های بیشتری پایین میریزه. "من نمیتونم- نمیتونستم بذارم این اتفاق بیفته. بدون فکر کردن عمل کردم. فقط میخواستم بس کنه."

Human (sope-yoonseok)Where stories live. Discover now