به همه اونایی که از چرندیات من تو پارت اول نترسیدن و اومدن فیکو بخونم تبریک میگم. شماها هم مثل خودم از دست رفته این. 😂😂😂😂
💢خب قبل شروع اینو حتما بخونین.💢
این فیک از زاویه دید یونگیه اکثر جاها. یعنی سوم شخص نوشته شده ولی افکار و احساسات یونگیه.
بعد اینکه نویسنده خیلییییی به ندرت به خودش زحمت داده بنویسه کی چی گفت.
یعنی هی نگفته هوسئوک گفت یونگی جواب داد. ولی خیلی راحت میشه فهمید کی داره حرف میزنه. معمولا تو مکالمه ها به نوبت حرف میزنن مگه اینکه خلافش گفته شه. چند نفریم دارن حرف میزنن اونی که بعد یه جمله کاری میکنه مثلا لبخندی پوزخندی چیزی میزنه اون جمله رو گفته.
بازم اگه متوجه نشدین بپرسین بهتون میگم کی جمله رو گفته.
🎭🎭🎭🎭🎭🎭
"بزار برم! من هروئین دارم! همه شو بهت میدم! خواهش میکنم!" مردی که به میز فلری بسته شده از ته دل فریاد زد، با نهایت زورش ول ول میخورد تا فرار کنه. ولی یونگی از وقتی سومین قربانیش تقریبا از بند های شل فرار کرد همیشه حواسش بود که دوباره بندا رو چک کنه. نمیتونه بزاره این اتفاق بیفته.
گیر نیفت. این اولین قانونیه که پدرش بهش یاد داد.
یونگی کیف اسنادش رو باز کرد، همه وسایلی که ازشون استفاده میکرد اونجا بودن، آماده برای زجر دادن. قیچی رو آورد بیرون، چند وقتی میشد که ازشون استفاده نکرده بود. به مرد نزدیک تر شد و نوار چسبی گرفت تا صدای نفرت آور مرد رو خفه کنه.
با لحن بی حالی گفت "واقعا فکر نکردی که بتونی از زیر کشتن همه ی اون دخترای معصوم در بری ها؟" مرد رنگش با این کلمات پرید. هر چند قاضی مرد رو تبرئه کرد، یونگی نمیتونست بزاره اون آزاد بگرده.
قاتل ها و گناه کارا رو به قتل برسون. پدرش اینم بهش یاد داد.
"عدالت اجرا میشه." یونگی به تقلا های مرد توجهی نکرد و تصمیم گرفت با قیچی ای که تو دستشه چشمای مرد رو ببرد و باز کنه.
یه مجرم دیگه که به دست اون از بین رفت.
~~~~~~~یونگی شروع می کنه به جمع کردن کثیف کاری که پشت سرش درست کرد. حالا یادش اومد چرا به ندرت از قیچی استفاده می میکنه. همیشه تیکه های ریز دور و بر میز میموند. خدا رو شکر مدت ها قبل تصمیم گرفت همه اتاقو با پلاستیک بپوشونه. اینجوری لازم نبود هر بار خون رو از کاشی های گل گلی رو زمین پاک کنه.
شروع میکنه به کندن پلاستیک از رو دیوار که لرزش رو تو جیبش حس می کنه. یکی داره بهش زنگ میزنه. یونگی کارشو متوقف می کنه و به خودش زحمت نمیده چک کنه کیه، خیلی خوب میدونه این موقع شب کی بهش زنگ میزنه، گوشیو جواب میده.
YOU ARE READING
Human (sope-yoonseok)
Fanfictionفیک ترجمه شده. در طول روز، یونگی به عنوان پزشک قانونی واسه پلیس کار میکنه. ولی وقتی شب میاد، اون تبدیل به یه کابوس میشه. یه قاتل زنجیرهای. کاپل اصلی: سپ کاپل فرعی: نامجین - ویمینکوک تعداد قسمت: ۴۵