هاییییی😁😁 میدونم دلتون واسم تنگ شده بود. *وجدان: تو نمیخوای یکم خجالت بکشی؟:/*
به وجدان توجه نکنین✌
حتی خودم یادم نمیاد چپتر قبل چی شد سووو... 😂😂🤭
🎭
روز بعد بالاخره سرشون تو اداره شلوغ میشه.
به یه جور کاندو، جایی که ثروتمندترین افراد سئول زندگی میکنن، فرستاده میشن. از یه مرد آشفته تماسی راجب دوست دخترش دریافت کردن.
همراه مارک و تهیونگ میرسه. جانگکوک و مینجون هم تو راهرو مستقر میشن.
دوست پسره، که واقعا اسمش واسش مهم نیست، اونا رو به سرویس بهداشتی هدایت می کنه. داخل وان بدن زنی داخل آب خونی دراز کشیده.
اون اول وارد میشه، بدون اینکه برهنگی زن معذبش کنه. سوراخ گلوله ای رو سر زنه و تفنگ روی زمین سرویس بهداشتی افتاده.
"اوه، حس میکنم حالم داره بد میشه." مارک در حالی که جلوی دهنش رو میگیره تا جلوی تهوعش رو بگیره میگه.
"عادت میکنی. به نظر خودکشی میاد. دوست پسره ترسیده تر از اونی به نظر میاد که بخواد کار اون باشه. در ضمن اثری از درگیری نمیبینم." در واقع هیچی. یه خودکشی ساده. خودکشی ها واسش خسته کننده ان، ولی بهتر از هیچیه.
تهیونگ میگه. "منم همین فکرو کردم. فقط میخواستم مطمئنم کنی. به پیراپزشک ها خبر میدم بیان جسد و وان رو جمع و جور کنن." و از سرویس بهداشتی خارج میشه. کارگاه احتمالا میخواد بره همین حرف ها رو به دوست پسره بزنه.
مارک میگه. "نمیدونم چجوری میتونی تحملش کنی. وحشتناکه."
به همکارش نگاه می کنه. خوشحاله که مارک دیگه تو فاز قهر کردن نیست. ماه قبل مارک شروع به قرار گذاشتن با جکسون کرد. که یعنی مارک دیگه مثل یه بچه حسود رفتار نمیکنه و به حریم شخصیش هم احترام میزاره.
"گفتم که، عادت میکنی. بهتره قبل اومدن پیراپزشک ها بریم."
هیچ مشکلی با خودکشی زن وجود نداشت. ولی وقتی روز بعد هم زن مرده دیگه ای که با تفنگ خودش رو کشته پیدا میشه، خب اون موقع دیگه اوضاع مشکوک میشه.
اینبار به آپارتمانی میرن، یه زن دیگه با سوراخی تو سرش، که تو اتاق خوابش مرده.
تهیونگ کنارش زمزمه می کنه. "یه خودکشی دیگه. چه تصادفی."
تصادف؟ هیچ چیز تصادفی نیست. نمیخواد باور کنه. زیادی مشکوکه.
مثل اینکه باید سابقه هر دو زن رو بگرده. حس می کنه این چیزی بیشتر از یه تصادفه. چیزی که به تخصص اون مربوط میشه؛ قتل. (م: هلاک تخصصتم یعنی)
در جواب فقط میگه. "آره تصادف."
خیلی زود به آزمایشگاهش برمیگرده. و بعد از اینکه به مارک پیشنهاد میده شیفتش رو کاور کنه تا اون بتونه سر قرار بره، سریع اطلاعات دو زن رو سرچ می کنه و دنبال ارتباطی بینشون میگرده.
YOU ARE READING
Human (sope-yoonseok)
Fanfictionفیک ترجمه شده. در طول روز، یونگی به عنوان پزشک قانونی واسه پلیس کار میکنه. ولی وقتی شب میاد، اون تبدیل به یه کابوس میشه. یه قاتل زنجیرهای. کاپل اصلی: سپ کاپل فرعی: نامجین - ویمینکوک تعداد قسمت: ۴۵