Part 25

613 124 283
                                    

سلامممم، امیدوارم همتون حالتون خوب باشه.

انقد اوضاع شیریه که حقیقتا حال اپ نداشتم ولی گفتم الان نکنم میمونه تا بعد امتحانام و خاک تو سرم میشه😂😂

🎭🎭🎭🎭🎭

یونگی به ندرت مضطرب میشه. ولی وقتی جانگکوک به شکل زیرکانه‌ای پشت هوسوک انگشت شستش رو براش بالا میاره، یونگی کاملا بهم میریزه.

جانگکوک که رو به روش نشسته با هیجان میگه. "هیونگ، به حساب توئه دیگه، نه؟" و لبخند بزرگی میزنه‌. یونگی با خودش فکر می کنه که امکانش هست اون لبخند صورتش رو نصف کنه.

"میدونی که هست. راحت باش جیبم رو خالی کن." با لحن خشکی میگه و جانگکوک رو نگاه می کنه که مشتش رو تو هوا می اندازه و مقدار ناسالمی کباب بره به پیش خدمتشون سفارش میده.

هوسوک به ذوق جانگکوک لبخند میزنه و یونگی خوشحاله که با همن. اون حاضره هرکاری بکنه تا هوسوک رو خوشحال نگه داره و حواسش رو تا حد ممکن پرت کنه.

هوسوک برای جفتشون سفارش میده و لبخند جذابی به پیشخدمت میزنه. یونگی وقتی متوجه نگاه خیره پیشخدمت به دوست پسرش میشه بازوش رو دور کمر هوسوک قفل می کنه. اون خیلی زود یاد گرفت که حسادت نقطه ضعف دومشه.

هوسوک چیزی نمیگه ولی یونگی میتونه ببینه که چطور لبخندش کمی بزرگ تر میشه و دستش رو نوازش می کنه.

"نباید این همه سفارش میدادی، کوکی. اون باید سهم منم بده."

یونگی اخم ساختگی‌ای تحویل هوسوک میده و هوسوک در جواب به سادگی گونه‌اش رو میبوسه.

"تو میتونی با من شریکی بخوری، هیونگ." جانگکوک لبخند شیطنت آمیزی میزنه و یونگی پریدن ناخواسته چشمش رو احساس می کنه.

"تو با اون شریکی نمیخوری." یونگی به افسر اخم می کنه.

"هیونگ، آروم باش، قرار نیست دوست پسرت رو بدزدم." افسر جوون چشم غره میره.

"حرف از دوست پسر شد، جیمین بهم گفت دیشب سر قرار چی شد. میخوای بگی چرا  از دیشب به بعد با هیچ کدومشون حرف نزدی؟" هوسوک با لحن منتظری میپرسه.

یونگی ابرویی بالا میده و با سرگرمی جانگکوک رو که نگاهش رو ازشون‌ میدزده تماشا می کنه.

افسر زیر لب میگه. "میدونستم گوش کردن به پیشنهاد یونگی هیونگ ایده وحشتناکیه."

هوسوک نگاه نیمه منزجر شده‌ای بهش میندازه. اون شونه بالا میده.

"خیلی خب، دفعه بعد که به کمک نیاز داشتی سراغ یونگی نرو."

یونگی ابروهاش رو در هم میبره. مگه چه پیشنهادی به جانگکوک داد؟

اوه.

"صبر کن، تو واقعا جفتشون رو بوسیدی؟"

"خودت گفتی بهتره این کار رو بکنم!"

Human (sope-yoonseok)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon