Part 33

428 117 271
                                    

این قرار بود دو ساعت پیش برای تولد کوک اپ بشه
ولی دختر خاله یک و نیم سالم تصمیم گرفت که فکر خوبیه منو دلقک شخیصش کنه و از اونجایی من ۲۴/۷ دلقکم گفتم وای نات؟ البته که عروسکاتو میذارم روی سرم و میندازمشون که بهم بخندی.

🎭🎭🎭

توجه‌اش دوباره به هوسوک جلب میشه. 

"آره. خب، تو دلیل اصلی‌اش بودی، به علاوه اینکه تهدیدم کردن." یونگی جواب میده.

"ولی به خاطر اینکه من رو تهدید کردن عضوشون شدی؟"

"آره."

هوسوک آه میکشه و چشم‌هاش رو میپوشونه. 

"یونگی، تو نمیتونی همچین کاری بکنی. اگه گیر می‌افتادی چی؟"

"نیفتادم-"

"اگه گیر می‌افتادی چی؟" با دیدن کلافگی کمرنگی که روی صورت هوسوک پیدا شده پلک میزنه.

"نمیخوام این اتفاق واست بی‌افته‌. نمیخوام دستگیر شدنت رو ببینم. برات میترسم، یونگی. میترسم یه روزی بی احتیاطی‌هات تو رو پشت میله‌های زندان بندازه. الان میترسم، مخصوصا وقتی میری سر کار و میدونم اطرافت پر از پلیس و کارگاهه و فقط یه مدرک، یه سرنخ لازمه تا سریع تر از اونی که بتونم ازت محافظت کنم دستگیرت کنن."

قلبش به درد میاد. هوسوک دستش رو میگیره و محکم فشار میده، و لبخند غمگینی روی لب‌هاش نقش میبنده.

"نمیخوام اونا تو رو ازم بگیرن."

یونگی از خودش میپرسه که میشه بدون اینکه بمیره خودش رو بسوزونه. اون باعث شد هوسوک بی دلیل نگران بشه، و باعث شد هوسوک همچین بار سنگینی رو روی دوش خودش بذاره. 

"معذرت میخوام. من… متوجه نبودم این چقدر روت اثر میذاره‌"

هوسوک بوسه کوتاهی روی لب‌هاش میذاره و دست‌هاش رو دور کمرش حلقه می کنه.

"برای همین بهت گفتم."

"بیشتر حواسمو جمع میکنم، به خاطر تو. ولی اگه کسی جرئت کنه بهت آسیب بزنه جلوی خودمو نمیگیرم."

"میدونم نمیگیری. فقط… فقط بدون که من اینجام و نگرانتم."

در سکوت آرامش بخشی کنار هم دراز میکشن. هوسوک اون رو نزدیک خودش نگه میداره، تقریبا انگار نگرانه که ناپدید بشه.

"صبر کن ببینم." هوسوک ناگهان پشتش رو صاف می کنه. "اون موقع، وقتی ازت پرسیدم اگه ببینی کسی باهام لاس میزنه حسودیت میشه… تو دقیقا چی گفتی؟"

یونگی لب‌هاش رو به هم فشار میده و فکر می کنه که به هوسوک بگه یا نه.  ولی لازم نیست بگه، چون هوسوک با ناباوری بهش خیره میشه.

"تو گفتی قبل از اینکه بتونه باهام حرف بزنه میکشیش." هوسوک با وحشت، محکم گونه‌هاش رو با هر دو دستش قاب میگیره و اون رو سر جاش ثابت نگه میداره. "تو قرار نیست کسایی که باهام لاس میزنن رو بکشی! اونا حقشون نیست فقط چون تو حسودیت میشه بمیرن."

Human (sope-yoonseok)Where stories live. Discover now