Part 26⛓

6.8K 676 407
                                    

:

محکم همدیگه رو تو آغوش گرفته بودن، انگار قرار بود همین حالا از هم جدا بشن! جونگوک با بغض به صدای گوش نواز تهیونگ گوش سپرده بود، عاشق اون آهنگ و متنش شده بود. می خواست با تهیونگ هم خوانی کنه ولی بغض تو گلوش بهش این اجازه رو نمیداد، چطور می تونست اون مرد زخم خورده و شکسته رو بیشتر از این بشکنه، چطور می تونست بهش بگه که یه پلیسه؟ ولی تا ابد که ماه پشت ابر باقی نمی موند، تهیونگ در آخر همه چیو می فهمید...
وقتی آهنگ به اتمام رسید دست های پسر بزرگتر مشتاقانه وارد لباس جونگوک شدن، عضله های شکم و سینه اش رو لمس کرد و به لب هاش خیره موند. دستاشو از داخل لباسش بیرون آورد و بی معطلی صورتش رو قاب گرفت. انگشت های شستشو روی گونه هاش کشید و با صدای گرفته و دو رگه ای لب زد:
_ تو چی هستی؟ کی هستی که اینطور وقتی توی بغلم می گیرمت آروم می شم، چه جادویی داری که اینطور جلوت کم میارم؟
تو خودت چی داری که اینطور منو اسیر خودت کردی؟!

صورتشو جلو تر برد و روی خط فک جونگوک رو بوسید. بوسه هاشو تا گردنش ادامه داد، زبونشو روی شاهرگ گردنش کشید و بوسه ی عمیق تری روش نشوند. دلش می خواست تمام اعضای بدن پسر تو آغوشش رو ببوسه!
با گاز محکمی که تهیونگ از گردنش گرفت لبشو گزید و دستشو تو موهای لخت و نرمش فرو برد.
مک های عمیقش رو نبض گردنش داشت دیوونه اش می کرد.
به موهای پسر بزرگتر چنگ زد و صورتشو مقابل صورت خودش قرار داد. به لب های کشیده و خیسش خیره موند. انگشت شستشو روش کشید. نگاهشو به چشم های آبیش دوخت و لب زد:
_ منو...ببوس.
قلب نابود شده ی تهیونگ با شنیدن این دو جمله به تپش بی قراری افتاد، آب دهنشو قورت داد و خواست لب هاشو وحشیانه به لب های پسر جذاب مقابلش بچسبونه که جونگوک تو یه حرکت غافلگیر کننده ای جاهاشونو عوض کرد.

تهیونگ رو از پشت به دیوار چسبوند و رون راستش رو بین پاهاش گذاشت. نگاهشو به دهن نیمه باز پسر بزرگتر دوخت و لب زد:
_ می خوام تموم بدنتو با دندونام تیکه تیکه کنم!
تهیونگ خندید و دستشو پشت گردن پسر کوچکتر گذاشت.
سرشو جلو برد و جونگوک بی معطلی لب هاشو به لب های پسری که بین بازوهاش اسیر کرده بود چسبوند و مک عمیقی به اون دو تکه گوشت داغ و وسوسه کننده زد. لب پایینیش رو بین لب های خودش گرفت و یک نفس شروع به بوسیدنش کرد.
چشم های تهیونگ بسته شدن، لب بالایی جونگوک رو بین لب های خودش اسیر کرد. حالا داشت با شدت اونو می بوسید. زبونشو بین لب هاش کشید و هر دو دستشو روی دو لپ باسن سفتش گذاشت. اخم کم رنگی بین ابروهای پسر کوچکتر نشست. دهنش رو کمی نیمه کرد و پذیرای زبون مشتاق تهیونگ شد.

و لحظه ی بعد زبون پسر بزرگتر توی دهنش می چرخید و جای جای دهنش رو مزه می کرد. این فرنچ کیس دو طرفه به شدت بهشون چسبیده و دمای بدن هر دو بالا رفته بود! با گازی که تهیونگ از زبونش گرفت ناله ای سر داد. بین بوسه خندید، دستشو پایین برد و به عضو تهیونگ چنگ زد!
پلک های پسر بزرگتر شوکه از هم فاصله گرفتن، به سختی خودشو کنترل کرد که تو یه حرکت جاهاشونو عوض نکنه و با زورگویی تموم لباس های جونگوک رو تو تنش پاره نکنه دلش می خواست همونجا، تو همون پوزیشن به پسر کوچکتر تجاوز کنه!
دست جونگوک هنوز هم داشت عضو پسر بزرگتر رو از روی شلوارش می مالید، خودش هم نمی دونست چه مرگش شده ولی توی اون لحظه احتیاج داشت که اونکارو انجام بده!
دیگه بیشتر از اون نمی تونست تحمل کنه لب هاشو از جونگوک فاصله داد و در حالی که نفس نفس میزد رو بهش گفت:
_ می خوامت...الان.

The Trap | VKOOK Where stories live. Discover now