پارت ششم

187 74 70
                                    

خب گایز دیشب خابم برد😂امروز اپ‌ میکنم موند وسط هفته بعد ...خواهشا وت و کامنت هم بدینن😘
┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈

بالاخره به آن تخته سنگ‌های کنده کاری شده‌ی بزرگ و غول پیکر می‌رسد که انتهایشان نه از بالا مشخص بودند نه از پایین.

روی سنگ‌ها مرجان‌ها مختلف رشد کرده بودند و جلبک‌های دریای رویشان را به طور زیبایی پوشانده بودند. از اینجا وارد قلمرو امپراطور آب‌ها می‌شد!

جایی که خدمت گذارهایش《پری های دریایی》هر جای آن به چشم می‌خوردند.

برعکس نقاط دیگر اقیانوس‌ها که برای هرکدام فقط یک پری مسئول بود. و مسئول اقیانوس اطلس هم یونگی بود.

با تعجب به پچ پچ‌ها و آشفتگی‌های پری دریایی‌ها نگاه می‌کند.

حواسش هست ‌که قبل از رد شدن از دروازه تمام جای بدنش را چک کند تا سرخی‌ای روی سفیدی‌هایش نبیند. و وقتی از نبود آثار خون که سرنخی برای فهمیدن امپراطور از آن کوسه‌ها بود مطمئن شد وارد قلمرو شد. از همینجا هم می‌توانست چشمانش را مسخ شده به قصر آتلانتیس بدوزد.

قصری با پانصد طبقه‌ی مورد استفاده! و برج وسطی که بلندترین و پرعظمت ترین بود مخصوص 《او》بود. فقط و فقط او!
حتی سایرن، ملکه‌ی بزرگ هم بدون کسب اجازه نمی‌توانست وارد آنجا شود.
هر لحظه که جلوتر می‌رود با اخم بیشتری به تکاپوی پری دریایی‌ها می‌نگرد.
در آخر طاقت نمی‌آورد و یکیشان را صدا می‌زند:

- هی رزی، بیا اینجا!

پری دریایی دختر با دم و موهای صورتی رنگ سمت مرد پرقدرت شنا می‌کند و جلویش می‌ایستد.

- بله فرمانده یونگی

- اینجا چه خبره؟ چرا همه استرس دارن؟

رزی انگشت‌هایش را در هم پیچید و لبش را گزید.

- خب...ما نزدیک نیم ساعته ‌که...

با چشمانش اطراف را مدام می‌کاوید. می‌ترسید که نکند یک دفعه سر و کله‌ی کسی که نباید پیدا شود، پیدا می‌شد.
یونگی جدی تشر زد:

- ادامه بده!

- ما باید منبع اون بو رو قبل از اینکه امپراطور متوجهش بشن پیدا کنیم و از بین ببریمش. وگرنه نمیشه واکنش بعد از فهمیدنشون رو حدس زد. وای واقعا ترسنا‌که!

- و منبع اون بویی که امپراطور نباید متوجهش بشه چیه؟

رزی با رنگی پریده آخرین کلمه‌ها را آرام زیر لب خواند:

- یه انسان وارد گودال شده و الان توی قلمرو آتلانتیسه. همه دارن دنبالش میگردن اما هنوز نتونستن پیداش کنن. بوش همه جا رو گرفته، شما متوجهش نشدید؟

یونگی شوکه بعد از شنیدن این خبر وحشتناک، روی موج‌های قلمرو متمرکز شد. چرا...بوی...یک انسان می‌آمد! با رایحه‌ی گل های رز! چیزی که جایی بیرون آب رشد می‌کرد.

𝐝𝐞𝐚𝐭𝐡 𝐢𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐝𝐞𝐞𝐩(𝐲𝐢𝐛𝐨 𝐭𝐨𝐩)✼Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ