پارت بیست وششم

140 60 20
                                    

"خوبه حداقل یکیتون فهمید که واقعا اون لعنتی داشت منو با دستای یخ زدش میکشت. حالا چرا اونطوری شده بود؟ با چشماش یاد این زامبیای فیلما افتادم که عقلشونو از دست دادن. البته اونم کم از یه دیوونه‌ی بی عقل نداشت در کل!"

طبقه‌ی مورد نظر جیمین فاصله‌ی زیادی نداشت، حالا رسیده بودند و داشت جان را سمت یکی از اتاق‌ها میبرد.

"ایشون وقتی عصبانی میشن نیروهاشون ناخودآگاه فعال میشه و کنترلشونو از دست میدن. احتمال زیاد ملکه باعث خشمشون شده بودن. بیا داخل جان، همینجاست."

حالا از یک در آبی رنگ با کنده کاری‌هایی پوشیده با شیشه‌ی یاسی رنگ رد شده بودند. اتاق، فضای سفیدی داشت و کمدها و میزهای شیشه‌ای آبی رنگ باعث ایجاد لایه‌های رنگی کمرنگی روی زمین یاسی رنگ میشدند. چیزی مثل تخت وسط اتاق بود، اما نیمه‌اش مثل صندلی بود و جان را یاد کلینیک‌های دندان‌پزشکی می‌انداخت

"بشین روی اون."

جیمین به همان تخت عجیب شیشه‌ای اشاره کرد و جان نزدیکش شد.

"بشینم روش نمیشکنه؟ خیلی نازکه‌عا!"
صدای بیرون کشیدن یکی از آن کشوهای شیشه‌ای آمد.

"نه جان، نمیشکنه. اون از جنس کریستال کوارتز آبیه و از عمق چهارصد کیلومتری اقیانوسه و با الماس برابری میکنه. پس راحت بشین روش."

جان با ابروهایی بالا رفته با دقت رویش نشست و در لحظه، صدای شوک‌ زده‌ی اعتراض آمیزش بلند شد، "یااا، این چرا نرمه؟ وای خدای من!"

جیمین با جعبه‌های کوچکی که بین دست‌هایش بود سمت تخت آمد، خنده‌ای کرد و آنها را روی میز گذاشت.

"یادم رفت بگم روش یه روکش بی رنگه که از باله‌های ماهی‌های پرنده‌ای که مردن، بافتیم."
جان فقط تند تند پلک زد و به دنیای عجیبی که حالا داخلش بود، نگاه کرد.

جیمین از داخل هر جعبه، پولک‌هایی با رنگ‌های متفاوت برداشت و آنها را داخل یک ظرف ریخت. بعد هم با چیزی مثل یک میله‌ی قاشقیِ شفاف، شروع به کوبیدنش کرد.

دست جان روی گردنش نشست و باز پرسید، "اونا پولک نیستن؟"

"آره، ولی پولک ماهی نیستن. پولکای پری دریایین. ما پری دریاییا ده سال یه بار به مدت یه هفته می‌خوابیم تا پولک‌هامون بریزه و جاش رو پولکای جدید پر کنه. برای هر پری دریایی هم می‌تونه خواص مختلفی داشته باشه، بعضیا درمانین. بعضیا به خاطر رنگ و طرح خاصشون تزئینین و بعضی پولک‌ها هم بخاطر بوی خوشبوشون تبدیل به عطر یا زیورآلات معطر میشن."

جان نیشخند شیطنت آمیزی زد و با اطمینان بیشتری خودش را روی تخت شیشه‌ای کشید.
"خوشبحال معشوقه‌ی اون پریایی که پولکای خوشبو دارن، مطمئنم سکس باهاشون خیلی خوبه!"

𝐝𝐞𝐚𝐭𝐡 𝐢𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐝𝐞𝐞𝐩(𝐲𝐢𝐛𝐨 𝐭𝐨𝐩)✼Where stories live. Discover now