گیج و کلافه شده بود، از پلک گشودن.
چشم باز کردن و یافتن خودش در جایی ناآشنا. یکبار روی موجهای ریز و درشت اقیانوسی که به سمت آبشار میرفت، باری دیگر بین موجهای آبی رنگ و زیر اعماق آبها و حالا... دلش میخواست چشمهایش را ببندد و این اتاق را هیچ وقت نبیند.
تاری جلوی چشمانش با گذشت چند ثانیه کمتر میشد، انتظار دردی که قبل از بیهوش شدنش در شانهاش پیچیده... راستی صبر کن! جان کاملا خالی بودن بدنش را حس کرده بود، مرگ را دیده بود! پس چرا باز حس ضربان داشت؟ حالا که اینطور شوکه بیدار شده بود حتی ضربان در سرش هم میزد اما...خبری از درد نبود.
شاید این بار واقعا مرده بود که خبری از درد نبود.
سرش را سمت شانهاش میچرخاند، اول از همه نگاهش به پیراهن تنش میخورد.
حتی لمس نکرده هم می تواند نرمی آن پارچهی حریر سفید رنگ را حس کند. با لب هایی نیمه باز، یقهی رهای پیراهن را کمی کنار میزند. انتظار دیدن استخوانهای خونی بیرون زده یا حداقل یک شانهی پانسمان شده با پارچهی خونی شده را داشت اما... حاضر بود قسم بخورد پوست شانهاش از یک نوزاد یک ماهه هم نرم تر و صاف تر است.
با حیرت سرانگشتانش را به جایی میکشد که تا جایی که به یاد داشت، کاملا از بین رفته بود...اما حالا حتی نرمی پوستش از جنس اعلای پیراهنش هم نرم تر بود.
مطمئناً آن زخم هیچ وقت قرار نبود ردش از روی بدن هیچ موجودی تا زمان مرگش برود. انگشتان کشیدهاش روی شانهاش مشت میشوند، سرش میچرخد و اینبار با شگفتی به دنیای جدیدی که در آن بیدار شده بود نگاه میکند.
موجهای طلایی و درخشان آب اولین چیزی بودند که چشمش را زدند. اما آنقدر ملایم و دلنشین بود که جان را وادار کند به جای بستن چشمهایش کمی بیشتر دقت کند. و حالا میفهمید تللع طلایی رنگ موجها حاصل بازتاب موجهای ریز و درشت آب فراگیر اتاق بود که به آیینههای طلایی در گوشه به گوشه ی اتاق قرار داشت، برخورد میکرد و اینگونه طلایی و اکلیل وار تمام حجم و فضای اتاق را درخشان میکرد.
روی تختی بزرگ، خارقالعاده و...شاهانه نشسته بود! راستش را بخواهید انگار روی تختی نشسته بود که شاه دستور ساختش را به طور ویژه برای معشوق یا شاهزاده خانم قصرش داده بود!
رو تختیای که با وجود احاطه شدن با موجهای اقیانوس، هنوز سطح نرمش را داشت. انگار اصلا از موجها تاثیر نمیگرفت و حتی هنوز میتوانست گرمی پتویی که پایین تنهاش با آن احاطه شده بود را حس کند. پارچهاش رنگی بود بین کرم طلایی و گلبهیای که از رزها گرفته شده.
تشخیص نخهای ابریشم خالصی که آن گونه با ظرافت جای به جای روتختی گلدوزی شده بودند اصلا کار سختی نبود. حتی برای کسی مانند جان که از این چیزها سر در نمیآورد.
ESTÁS LEYENDO
𝐝𝐞𝐚𝐭𝐡 𝐢𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐝𝐞𝐞𝐩(𝐲𝐢𝐛𝐨 𝐭𝐨𝐩)✼
Fantasía𝐘𝐢𝐳𝐡𝐚𝐧_𝐁𝐣𝐲𝐱 𝐝𝐞𝐚𝐭𝐡 𝐢𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐝𝐞𝐞𝐩✼ 𝐂𝐨𝐩𝐞𝐥:𝐲𝐢𝐳𝐡𝐚𝐧 𝐓𝐲𝐩𝐞:𝐲𝐢𝐛𝐨 𝐭𝐨𝐩(𝐁𝐣𝐲𝐱) 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞:𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞,𝐟𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲,𝐚𝐧𝐠𝐬𝐭,𝐒𝐦𝐮𝐭 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫:𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨𝐲𝐞 𝐝𝐞𝐥𝐥 𝐞𝐝𝐢𝐭𝐨𝐫:𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞_𝐩𝐢𝐲𝐮𝐧𝐢 ...