پارت یازدهم

161 63 23
                                    

گایز وت و کامنت یادتون نره لطفاااااا
نگم براتون از ییبو این فیک🤭😌
┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
آن پری دریایی پشت به  جان ایستاده بود و به پری سرخ رنگی که روی تخته سنگ افتاده بود از بالا با قدرت نگاه می‌کرد. اما  جان از هیبت پشت سر پری دریایی هم هاله‌ی قدرت شدیدش را به راحتی حس می‌کرد!

هاله‌ی قدرتی که باعث میشد ته دلش خالی شود!
نمی‌دانست الان باید چه کاری کند؟

از ترس بیشتری که به وجودش سرازیر شده بود به سطح نامعلوم و سخت پشت سرش بچسبد یا پشت آن پری تازه وارد شده و پر از هاله‌ی قدرت برود و پناه بگیرد؟

اما از درد فقط می‌تواند بین موج‌های نگهدارنده‌ی اعماق اقیانوس خودش را معلق نگه دارد، رنگ سرخ خونش با نوری که از آن عصا بازتاب میشد در تاری نگاهش دیده می‌شد و بوی زمختش داشت حالش را بهم می‌زد.

دست‌های بی جان شده از دردش دورش ماندند و جان
دید آن موجود چشم قرمز را که با خنده بلند شد و موهایش که حالا رنگ آن ها هم درست رنگ چشمانش بودند، از جلوی صورتش کنار زد.

- می‌دونستم بفهمی بیدار شدم میاید سرورم!

لحنش پر از تمسخر بود اما از کمر خم شد و تعظیمی به آن پری کرد.
تاری جلوی چشمان جان هر لحظه با از دست دادن خونش بیشتر میشد.
اما در آن لحظه تنها فکری که در سرش می‌چرخید این بود: 《با نوری که این پایین رو روشن کرده می‌تونم ویالونم رو پیدا کنم!》

نگاه تارش رو گردوند، مرجان‌های مرده‌ی سیاه رنگ، سخره‌های پوشیده شده با جلبک...اما صبر کن...آن سطح چوبی، خودش بود! حتی صبر نکرد و با بیشترین سرعتی که از بدن زخمی خودش سراغ داشت سمت ویالونی رفت که درست پشت آن وحشی چشم قرمز بود!

خب یک لحظه طول کشید، که پری دریایی زن تک خنده بزند و برای پادشاه ابرویی بالا بیندازد.

- اما خیلی منتظر این بیدار شدن بودم، سرورم! انتظار ندارید که از غذام دست بکشم، مگه نه؟

و درست یک ثانیه بعدش این چنگک‌های زن بودند که شانه‌ی پاره شده‌ی جان را چنگ انداختند.

 جان دادی از درد کشید و با احساس خفگی از حجوم آب اعماق اقیانوس دست دیگرش را به سطح ویالونش رساند. حالا می‌توانست بمیرد! ویالونش را پس گرفته بود.

ییبو که حالا چشم‌هایش از خشم تبدیل به یک سفیدی مطلق شده با خشم فریاد زد:

- بکش کنار جیسو! همین حالا، وگرنه تضمین نمیکنم بعدش این خودت نباشی که از سرزمین من گمشی بری بیرون. با مرگت!

پری دریایی که جیسو نامیده شده بود با خنده‌ای دندان‌هایش را از گردن  جان جدا کرد.

- ولی خونش خیلی شیرینه ییبو، تو هم باید امتحان کنی. اوه خدای من!

𝐝𝐞𝐚𝐭𝐡 𝐢𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐝𝐞𝐞𝐩(𝐲𝐢𝐛𝐨 𝐭𝐨𝐩)✼Where stories live. Discover now