پارت هجدهم

124 59 7
                                    

سلام گایز از هفته بعد دث در هفته دو روز اپ میشه یکشنبه ها و سه شنبه ها شب.
امیدوارم حمایت کنین.
لذت بررین🥰💐
_________________________________

توی دنیای ییبو هم مثل دنیای انسان ها، گوشت می‌خوردند. اما نه به آن زیادی. بالاخره شکار بی رویه‌ی ماهی ها و میگوهای دریا فقط باعث انقراض آنها میشد.

"خوراک میگو با..."
جان با شندین اسم غذا از دهان ییبو دست ازادش را جلوی دهانش گذاشت و ناخواسته اوقی زد.
"نگو، بقیه‌ش رو اصلا نگو."
ییبو با تعجب به پسری که رنگش از قبل هم بیشتر پریده بود نگاه کرد.
"حالتون خوبه؟ شما عاشق این غذا..."
جان با فشردن آرام گلویش سعی کرد از فکر کردن به میگو دست بکشد و اشک بین پلک‌هایش را پس بزند.

 وقتی حالش جا آمد نفسی گرفت و سری تکان داد:
" شماها حتی نمی‌دونید من چی دوست دارم چی ندارم. من به غذای دریایی حساسیت شدید دارم. مخصوصا به میگو، اگه از مزه‌ی افتضاحش بگذریم اگه زبونم به یه تیکه ازش بخوره کل پوستم زخم و تیکه تیکه میشه. پس اگه سعی دارید گولم بزنید، حداقل یکم طبق واقعیت پیش برید جناب فرمانده الر! همونطور که گفتم، میلی به غذا ندارم. می‌تونم به اتاقم برگردم؟ شاید با گذشت زمان شماها هم دست از احمق فرض کردن من برداشتید! حس می‌کنم توی سریالای کلیشه ای گیر کردم، خدای من. نه حتی اونا هم به این افتضاحی نیستن!"

بعد هم با کنار زدن ییبو سمت راهرویی برگشت که منتهی به اتاقش می شد.

جیمین با تعظیم خواست به دنبال جان برود که ییبو صدایش کرد:
"جیمین صبر کن."
جیمین با گزیدن لبش نزدیک پادشاهش شد و آرام پاسخ داد:
" بله سرورم؟"
وقتی از دور شدن جان مطمئن شد با تردید گفت:
"به نظرت راستش رو می‌گفت؟ حساسیت داره؟"
"چ...چطور سرورم؟"

ییبو با گره خوردن ابروهایش بهم دست به سینه شد.
" یه وعده غذایی عادی براش آماده کنید، ولی بطور نامحسوس توش از ماهی یا میگو استفاده کنید. "(عنتر نباش😂😐)

جیمین با وحشت به دستور پادشاهش فکر می‌کند.
" ا...اما سرورم اگه حالش...بد بشه چی؟"
"فکر نمی‌کنم حساسیتش کشنده باشه، اگه هم خطرناک باشه درمانش می‌کنیم. همونکاری که گفتم رو بکن، به احتمال زیاد داره دروغ میگه!"

 
 *** 
 
به درگاه آشپزخانه‌ی بزرگ قصر تکیه زده بود و به آتش بنفش رنگی که به جای شعله‌های سوزنده از جنس‌ کربن‌های هوا، از شاره‌های گرم و سوزان موج‌های اب سرچشمه می‌گرفتند نگاه می‌کرد.

لب‌های درشتش اویزان شده بود و داشت به اماده شدن وعده‌ غذایی جان نگاه می‌کرد.

دلش می‌خواست بگوید برخلاف خواسته‌ی اولیه‌اش برای تنوع غذایی با مختلفات دریایی، دست از تکه تکه کردن گوشت آن ماهی ها و میگو ها بردارند.

𝐝𝐞𝐚𝐭𝐡 𝐢𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐝𝐞𝐞𝐩(𝐲𝐢𝐛𝐨 𝐭𝐨𝐩)✼Where stories live. Discover now