e🥀6~7-هنوزم‌همون‌بود!

451 136 200
                                    

«آهنگ این پارت-هنوزم‌همون‌بود_فریدون‌آسرایی»

شیائوژان:

لعنت بهت وانگ ییبو
لعنت بهت عوضی...اگه به خاطر تو نبود من الان نقابمو داشتم
نقابمو داشتم و الان مردم اینجوری نگاهم نمیکردن

دستمو نقاب صورتم و بین سربازا و با داچی و اویشی پشت اسب اون مرتیکه‌ی چوب خشک حرکت میکردیم
آخه سنگ بی‌ریخت چرا دیگه خورده های نقابمو ازم گرفتی ؟
اون نقاب تنها یادگار مادرم بود...
مادرم...چقدر دلم براش تنگ شده
برای پدرم
برای گونگ‌یو گاگا
برای سوک گه‌گه
برای شیجه...شیجه...

+شیجه...

نگاهم رو به داچی دادم
یعنی الان شیجه ام واقعا داره مادر میشه ؟
دارم دایی میشم؟

+از...از شیجه ام برام بگو..حالش، حالش خوبه؟بچه اش...بچه اش چند وقتشه ؟
وانگ‌داچی: ژان آروم باش...آره حالش خوبه و ماه دیگه بچه اشون به دنیا میاد

ماه دیگه...؟
یه بچه‌ی خوشگل مامانی...نـه اون گل طاووسی رو به کل فراموش کرده بودم

+خداکنه به شیجه ام بره نه اون گل طاووسی
وانگ‌اویشی: اصلا عوض نشدی

بی‌اراده لبخند زدم
ما به دروازه قصر رسیده بودیم و یه لحظه هم اون مرتیکه برفی از اسبش پیاده نشد
نفسمو حرصی بیرون و به قلعه‌ها‌یی که از دیواره بلند قصر خودنمایی میکردند نگاه کردم...
همیشه از قصر و سیاست های اون متنفر بودم
همین سیاست ها باعث شد خواهر عزیز پدرم ، پدر و مادرم رو بکشه...
همین سیاست ها باعث شد بیست و دوسال اطراف قصر نیام ، منو ایجی و جیاله از اینکه سرانجاممون مثل پدر بشه میترسیدیم
از اینکه یه روزی مقابل هم قرار بگیریم، پس تنهایی و سختی کشیدن توی جنگل رو به همه چیز ترجیح دادیم...
ما از همه دور شدیم ولی انگار سرزنوشت جور دیگ ای برامون رقم خورده بود

یعنی من قراره بشم ملکه‌ی آینده این قصر ؟
چه مسخره...
به زبون میگم مسخره ولی از فکرش لبام از خنده کش اومدن...همیشه پیش خودم میگفتم اگه جای امپراتور بودم جوری با مردم سرزمینم رفتار میکردم که این سرزمین و مردم رو خونه و خانواده خودشون بدونن
که کسی دیگه به کسی زور نگه
که هیچکس شکم گشنه به خواب نره...
همیشه پیش خودم خیالبافی میکردم و الان ؟!
یعنی من واقعا قراره با ولیعهد این سرزمین ازدواج و بچه‌ای براش به دنیـ...

نه دیگه...
دیگه نتونستم خودمو کنترل با تموم وجودم شروع به خندیدن کردم...
حتی اون درخت سوار اسب هم با شنیدن صدای قهقهه‌ام خیره نگاهم کرد و...

ووششش...چه معنی ای داره اون نگاه سردش قفسه‌ی سینه ام رو قلقلک بده؟ ها ؟

+هی چوبه خشک اینجوری نگام نکن که مور مورم میشه...

Last chance🥀آخـرین‌فـرصتWhere stories live. Discover now