فلشبک»»»
افسار اسب در دست ییبو ، ولی جانش سروار بر اسب برای عشقشان مینواخت...
نوایی عاشقانه و پرواز پرندگان اطرافشان
هر موجود زندهای جز انسان که آن نوا را میشنید ، بیدرنگ آن دو را دنبال و با موسیقی همراهی میکرد-اسم این آهنگ چیه؟
ژانش ریز خندید با دیدن شهر ، از اسب پایین پرید
شیطنت آمیز به عشقش نزدیک شد و روی سینهاش خطوطی فرضی کشید : اسمش ییژانه!
-چی؟
دلبرانه خندیده ، گونهی دلبرش را کوتاه بوسید : اسم عشقمون!در برابر نگاه تحسین بر انگیز ییبواش به سمت شهر دوید
قلب عشقش ، عاشقانه در سینه اش بیقراری میکرد...
دستش را روی سینه اش نهاده و به ژانش که بیتوجه به بارداری اش آزادانه میدوید غرید : مراقب باشاما جوابش آن زبان شیطانی بود که ژان با شیطنت از میان لب هایش بیرون و به سمت ییبویش گرفت ...
چقدر دلبرش دلبرانه خلق گشته بود
«آهنگاینپارت|اصلا : فریدون آسرایی»
🥀غیر از تو کسی نیست بکنه قلبمو از جاش
🥀پس کی تو میفهمی یکیه عشق توئه دنیاش
🥀باید روبه روم باشی و حالم رو ببینی
🥀هیچکی قد من نیست شبیه همه حرفاشلبخندی به زیبایی روز روی لب های امپراتور نقش بسته ، با کشیدن افسار اسب به سمت ژانش دوید
آن خرگوش بازیگوش بیتوجه به شیر تشنهی عاشقش در میان جعمیت این طرف و آن طرف میدوید+بوبو!
با شنیدن صدای عشقش ، درست کنار گوشش از جا پرید
به راستی که ژان سریع و از سایهی خود نیز جلو تر بود...چند لحظهی پیش جلوی ییبو درحال تماشای مغازه ها
و حال کنارش بود : خدای من ترسیدی ؟با تمام وجودش خندید و دستانش را روی شکمش نهاد :تو ترسیدی...
- شیطنت نکن !
+اگه شیطنت کنم چی میشه ؟دستانش را عمود کمرش ، خنده را در لحظه بلعید
ییبو اما مات زیبایی اش شد
قلبش میگفت به آغوشش بگیر و سخت فشارش بده
ولی مغزش میگفت : آرامش کن...آرامش کن ییبو که برای آن و فرزندت این همه جنب و جوش ضرر دارد ...»
اما امپراتور برای آنکه درگیری بین مغز و قلبش را فاش نکند ، سرد لب زد :دنبال دردسری ؟جوابش واکشی دلبرانه شد
ملکهی همچون پریان ، ابرو هایش را بالا و با غروری سراسر توپید : دنبال دردسرم که عاشق تو شدم...🥀اصلا دنبال دردسرم که اومدم سمتت
🥀دوباره زد به سرم که اومدم سمتت
🥀نمیدونم که الان خوابم یا بیدارم
🥀کاشکی از خواب نپرم تا اومدم سمتت
🥀اصلا دنبال دردسرم که اومدم سمتت
🥀دوباره زد به سرم که اومدم سمتت
🥀نمیدونم که الان خوابم یا بیدارم
🥀کاشکی از خواب نپرم وقتی میام سمتت
ESTÁS LEYENDO
Last chance🥀آخـرینفـرصت
Fanfic 📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 🥀 ⃟▬▬▭••🅘'🅜 🅢🅞 🅛🅞🅝🅔🅛🅨 ɪ ʜᴀᴠᴇ ɴᴏ ᴏɴᴇ ᴛᴏ ʜᴇʟᴘ ᴍᴇ تنهاتر از آنم که به دادم برسند . . ! 🥀🥀🥀 نگاه سرد اما غمگینش را به آسمان دوخت جگرش میسوخت ، حرف هایی...