e🥀58~59-کسی‌که‌عاشقشم.

392 94 132
                                    

مثل‌آن‌مرداب‌غمگینی‌که‌نیلوفرنداشت، حال‌من‌بود‌اما‌هیچکس‌باور‌نداشت...

سلام به عزیزای درس خونم
با اینکه شما منو دوستم ندارید، ولی من دوستتون دارم و برای انرژی امتحانات این پارت رو آپ کردم⁦( ꈍᴗꈍ)⁩💔
____________________________________________
فلشی به آینده»»»

درون سالن های طویل قصر گام برمی‌داشت
ولیعهد پانزده‌ساله واقعا در آن ردای سورمه‌ای می‌درخشید.

دلتنگ بود
دلتنگ و پر از بغض !
آخر چرا باید چنین می‌شد ؟
چرا باید عزیزانش فرسنگ ها از او دور باشند ؟
ژنگ:آروم باش...آروم باش...آروم باش خودِمَن...

«وانگ‌شیائو ژنگ|فرزند ارشد ژان و ییبو | ولیعهد»

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

«وانگ‌شیائو ژنگ|فرزند ارشد ژان و ییبو | ولیعهد»

آرام با خود گفت و به سمت اتاقی که برادران و دوستانش در آن جمع بودن پا نهاد
تهیونگ:ژنگ!
قول دومش با صدا زدنش بلند شده و بی‌هوا او را در آغوش سپرد

آرام با خود گفت و به سمت اتاقی که برادران و دوستانش در آن جمع بودن پا نهاد تهیونگ:ژنگ!قول دومش با صدا زدنش بلند شده و بی‌هوا او را در آغوش سپرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

«وانگ‌شیائو تهیونگ|فرزند دوم ژان و ییبو »

اما ژنگ بی‌هیچ عکس‌العملی تنها با دیدن لباس های غیر اشرافی برادرش اخم کرد : باز رفته بودی بیرون از قصر؟
جین:کاماااااااان آیوان !

اما ژنگ بی‌هیچ عکس‌العملی تنها با دیدن لباس های غیر اشرافی برادرش اخم کرد : باز رفته بودی بیرون از قصر؟جین:کاماااااااان آیوان !

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Last chance🥀آخـرین‌فـرصتWhere stories live. Discover now