part12

373 73 28
                                    

"خب، ۳...۲...۱"

حجم زیادی از  آب سرد ،روی سر پسرایی که مثل دوتا مرغ عشق کنار هم خوابیده بودن ریخته شد
با هین بلندی سیخ سرجاشون نشستن و از شوک تا چند ثانیه متوجه اطرافشون نبودن

جین پارچ به دست بالاسرشون وایستاده بود و اشک گوشه چشماش رو که بخاطر خنده زیاد بود میگرفت، اونطرف تر جیهوب و جیمین کنار هم وایستاده بودن و ریسه میرفتن

"گود مورنینیگ مرغ عشقا"
جین گفت و خنده های شیشه پاک کنیش شدت گرفت

تهیونگ دستی روی صورتش کشید تا قطره های آبی که از موهاش میچکید رو بگیره در همون حال با صدای خش دار شروع به تهدید کرد

"هیونگ فقط دو دقیقه وقت داری فرار کنی در غیر این صورت..."

"درغیر این صورت چی کیم تهیونگ، بزرگترتو تهد..."

قبل از اینکه پسر بزرگتر بتونه جملشو تموم کنه تهیونگ مثل فشنگ ازجا پرید تا بگیرتش

"در غیر این صورتو الان میبینی کیم سوکجین"

جین با سرعت سمت در پشت مبل دویید و وارد محوطه چمن بیرون شد
با خنده داد زد

"لعنتی من هیونگتما، وحشی میشی چرا؟"

اینطرف جونگکوکی که تازه فهمیده بود تمام چیزایی که دیده خواب بوده و الان بخاطر ی دیکهد کیس لحظه اخرو از دست داده با حرص از رو مبل به سمت در پرید و پشت تهیونگ ازش خارج شد

"جین هیونگ من تو رو میکشم .... فقط یکم دیگه مونده بود عوضی"

جیمین و جیهوپ با خنده سمت شیشه های سراسری سالن رفتن تا جنگ بین مکنه هارو از دست ندن!!!

تهیونگ و جونگکوک هر دو ثانیه یکبار جینی رو که به یکباره تبدیل به دونده دو سرعت شده بود و نمیتونستن بگیرنش تهدید میکردن و پسر بزرگتر با خنده دور محوطه رو میچرخید 
لحظه اخر با سکندری که تعادلشو بهم زد جونگکوک بهش رسید و از پشت کمرشو گرفت،
تهیونگم نامردی نکرد و شلنگ آبپاش به دست خودشو بهشون رسوند

" نگهش دار کوک... سمت جین خم شد و با خباثت گفت ... وقت تلافیه هیونگی"

شلنگو بالاسر جین برد و حالا این پسر بزرگتر بود که تقلا میکرد بتونه از دست اون مکنه های شیطون فرار ‌کنه، از بیچارگی میخندید و از پسرای داخل سالن کمک میخواست

"یابوها مگه شما همدست من نبودید بیایید ‌کمک"

دوپسری که با خنده در حال تماشا بودن بیرون پریدن

"اومدیم نجاتت بدیم هیونگگگگگ"

جنگ بین پسرایی که با خنده شلنگو از دست هم میقاپیدن و همدیگرو خیس میکردن صحنه ی تماشایی بود اما نه برای دوپسری که روی تراس طبقه دوم با چشایی پف کرده و چهره ای عصبی کنارهم وایستاده بودن

"yugen"Donde viven las historias. Descúbrelo ahora