" هیونگ خواهش میکنم بزرگ شو، اگه عفونت کنه چیکار کنیم؟"
جونگکوک همونجور که به اصرار خودش درحال پماد زدن روی زخم پای تهیونگ بود، به جینی که پشتش روی مبل نشسته بود غر میزد
"تقصیر خودتونه که بهانه میدید دست آدم، اون از خونه ، اونم از صبح که تو اون وضع بغل هم بودید، قبول کن تو هم بودی وسوسه میشدی، بعدشم زخم شمشیر نیست که عفونت کنه، ی خراشه"
جین با تخسی گفت و کانال تلویزیونو عوض کرد
جونگکوک پوزخندی زد و گفت
" من تا این حد عقلم میرسه که تابو با اون شدت هل ندم که دو تا بدبخت خواب با کله بیوفتن تو استخر، شانس اوردیم سنگ کوب نکردیم"
شونه بالا انداخته شده جین رو در جواب این حرفش ندید و با جلو بردن سرش شروع به فوت کردن روی زخم پسر بزرگتر کرد که از صبح تو خودش بود
با عقب کشیده شدن یهویی پای پسر سرشو بالا گرفت و به تهیونگی که ایستاده بود نگاه کرد
انگار دستپاچه شده بود"مم.. ممنون کوکی... کافیه دیگه خوبه.."
بدون اینکه نگاهشو از چشمای در حال فرار پسر بزرگتر بگیره بلند شد و جلوش وایستاد
" خواهش میکنم کاری نکردم"
با حرکت سریع پسر به سمت بیرون، با تعجب ابرو بالا انداخت و تو ذهنش دنبال علت این حالش گشت
.
.
.
خودشو به سرعت به بیرون از سالن رسوند و نفس حبس شده شو بیرون داد" نه امکان نداره... همچنین چیزی نمیتونه اتفاق بیوفته... اون جونگکوکه لعنتی... دوباره نفس عمیقی کشید و چشماشو بست...با تصویر گردن سفید و خط فک تیزی که تو خواب و بیدار با بالا اوردن سرش دیده بود و بعد لبای غنچه شده خوشرنگی که پشت پلکاش نشست چشماشو به سرعت باز کرد، داد کلافه ای کشید و به سمت اصطبل رفت
با دیدن جیمین که مشغول نوازش اسبش بود، سعی کرد خودشو جمع و جور کنه و ضایع بازی درنیاره، سمت فانتوم رفت و اونو از اتاقک بیرون آورد
با برگشتن سرش متوجه نگاه خیره جیمین روی خودش شد، بعد از صبحونه ندیده بودش، البته تو اون مدتی هم که بقیه در حال شوخی و چرت و پرت گفتن در مورد کنار هم خوابیدن خودش و جونگکوک بودن، اون کاملا ساکت بود و با نگاه ناخوانایی نگاهشون میکرد، دقیقا مثل همین نگاهی که الان داشت
" ته میشه صحبت کنیم؟"
" چیزی شده چیم؟ ی جوری شدی"
افسار اسبشو گرفت و جلوتر از تهیونگ سمت بیرون رفت
" نه فقط میخوام باهم سواری کنیم و حرف بزنیم"
فکرش مشغول بود، مشغول جمله دیروز جیهوب، جمله امروز صبح جین که میگفت انگار ی کاپل گی تو گروهشون دارن، مشغول دوتا پسری که دوباره تو بغل هم خوابیده بود اونم تو حالتی که سر تهیونگ تو گردن جونگکوک گم شده بود و دست پسر کوچیک تر دورش حلقه شده بود، وایبی که میدادن همون کاپل گی ای بود که جین میگفت نه دوتا دوست عادی!!!
YOU ARE READING
"yugen"
Fanfictionیوگن(yugen) یه کلمه ژاپنی هست که معنیش احساس رازآلوده، مثل احساست وقتی به آسمون نگاه میکنی و یهو ماه از پشت ابر بیرون میاد یا همون حسی که موقع نگاه کردن به ی منظره زیبا تو بارون داری و نمیخوای نگاهتو ازش بگیری و برای جونگکوک دقیقا مثل حسی هست که مو...