"خودشههه، پسر برگشت، اهه"
با شنیدن صدای ذوق زده یونگی و فشاری که به شونه اش وارد میشد ،چشماشو باز کرد، فایل butter روی مانیتور چشمک میزد
صدای خنده ها و آه های از سر اسودگی بقیه لبخندشو بزرگتر کرد"تونستم..."
به ارومی لب زد و تمام تلاششو کرد تا از خوشحالی همون وسط منفجر نشه
هر کدوم از پسرا دستی به پشتش میزدن و ازش تشکر میکردن، با قرار گرفتن دستی روی شونش و صدای گرمی که تو گوشش پیچید، نفس کشیدنو یادش رفت و ناخوداگاه کل بدنشو منقبض کرد" پسر، تو واقعا تونستی، عالی بود"
باید این ریکشناشو یکاری میکرد، نمیشد که با هر نگاه یا لمس تهیونگ روح از بدنش جدا بشه و اگه قرار بود کنارش باشه مطمئننا اینا بیشتر هم میشدن، راه سختی در پیش داشت
از صندلی بلند شد و با احترام کوتاهی به طرف تی و سطلش رفت" کاری نکردم، فقط چیزی بود که اموزش دیده بودم، دیگه میرم"
اروم به طرف در حرکت کرد در حالی که زیر لب شروع به شمارش معکوس کرده بود، اگه قرار نبود انتهای اون شماره ها اتفاقی بیوفته همه چی بی معنی بود
۳
۲
۱" جونگکوک بودی درسته؟ نظرت راجبه تغییر شغل چیه مثلا تو قسمت مهندسی و تجهیزات؟"
اه بازم چان، گاد واقعااااا داشت عاشق این بشر میشد، اخه آدم چقدر با شعور و فهمیده...
با ذوق چشماشو به هم فشار داد و به عقب برگشت
شانس اورد ماسک روی صورتش داشت وگرنه اون لبخند تا بناگوشش کاملا با حرفایی که میخواست بزنه در تضاد بود، بالاخره ی مقدار بازی باید میکرد، نه؟"نه، نه کار خاصی نکردم، این لطف خیلی زیادیه"
چان با لبخند جلوتر اومد و اروم بازوشو گرفت
" دیگه نمیخواد اینقدر متواضع باشی پسر، فردا ساعت ۱۰ بیا به دفتر مهندسی، طبقه ۵ "
کاش اخر همه کارا و نقشه هاش اینقدر خوب و هپی اند بود، قندی که تو دلش میسابیدن تموم شدنی نبودن
به راست، روبه چان چرخید
ماسک روی صورتشو برداشت تا حداقل فردا که رفت پیشش نتونه زیر حرفش بزنه، خودشم ازین فکرش خندش گرفت
تعظیمی روبه مرد بزرگتر کرد و گفت" ازتون ممنونم چان شی، لطف بزرگیه و من تمام تلاشم رو میکنم تا ناامیدتون نکنم"
مرد عینک روی چشماشو فیکس کرد با مهربونی دستی به بازوش کشید
" چان صدام کن، این پسرا هم همینطوری صدام میکنن، اینجوری راحت ترم.. خوب پسرا من دیگه میرم "
با صدای خسته نباشید و تعظیم کوتاه پسرا، سری تکون داد و بیرون رفت، چشمای قدردان جونگوک تا خروجش از در بدرقش کردن

ESTÁS LEYENDO
"yugen"
Fanfictionیوگن(yugen) یه کلمه ژاپنی هست که معنیش احساس رازآلوده، مثل احساست وقتی به آسمون نگاه میکنی و یهو ماه از پشت ابر بیرون میاد یا همون حسی که موقع نگاه کردن به ی منظره زیبا تو بارون داری و نمیخوای نگاهتو ازش بگیری و برای جونگکوک دقیقا مثل حسی هست که مو...