part 11

354 74 60
                                    

سر و صدای جمعیت همراه با  شور و هیجان اجرای "آیدول" بک استیج رو هم نا اروم کرده بود و همه استفا و کارکنان در حال لذت بردن از درخشش پسرایی  بودن که از ال سی دی روی دیوار در حال پخش بود البته بجز بخش فنی که باید کاملا حواسشون جمع دستگاها و صدا و تصویر بود تا مشکلی پیش نیاد ولی شخصی به نام جئون جونگکوک کاملا نقص کننده این باید بود، اونطور که اون پسر از پشت سیستمش گردن کشیده بود تا بتونه اجرارو ببینه بالاخره سجین رو وادار به واکنش کرد

"جونگوک گردنت درد نگرفت اینقدر کشیدیش؟"

پسر کوچیکتر که کاملا غرق پسری بود که با تموم وجود میخوند و میرقصید بیخیال جواب داد

"نه تا وقتی که منظره اینقدر نفس گیر باشه"

سجین خنده ای کرد و اروم پشت گردنی بهش زد

"پاشو جمع کن خودتو پسره هیز، کار که نمیکنی حداقل بیا بریم از بیرون تماشاشون کنیم"

جونگکوک که با ضربه به خودش اومده بود و با پیشنهاد سجین تو دلش عروسی بود ، سریع ایستاد و کمی خم شد

"معذرت میخوام هیونگ نیم ، حواسمو جمع میکنم
م... امم البته ازونجایی که بچه ها حواسشون به همه چی هست پس با نهایت احترام پیشنهادتون رو قبول میکنم"
خنده خرگوشی ای کرد که باعث عمق گرفتن لبخند سجین شد، واقعا نمیدونست از این صمیمیتی که بین ی
استف و اعضا بوجود اومده بود خوشحال باشه یا نگران، اون پسرا خیلی سخت یکی رو بین خودشون قبول میکردن وحتی بعد از اینهمه سال سجین رو فقط به عنوان منیجر و بزرگترشون میدونستن و صمیمیتی که با این پسر داشتن هیچوقت در مورد سجین وجود نداشته، ولی خب همه چی خوب بود و همین کفایت میکرد...
از پله ها بالا اومدن و جلوی گارد هایی که بزور جلوی دخترا وپسرای جوون رو برای پریدن روی استیج گرفته بود، ایستادن
جونگکوک تازه تونست اتفاقی که تو اون ورزشگاه در جریان بود رو ببینه
اولین باری بود که ی کنسرت واقعی رو از نزدیک تماشا میکرد و باید اعتراف میکرد این بهترین چیزیه که تجربه کرده، هیجان تماشاگرا، رقص نور، پسرایی که با تمام قدرت اجرا میکردن و از همه مهمتر پسری که حرکات فاکیش باعث پیچ خوردن چیزی تو دلش میشد اون واقعا صحنه رو مال خودش کرده بود و لعنت به اسکرین پشت سرش که تمام حرکات هات پسر مومشکی رو تو چشمش میکرد
دوباره داشت مسخ میشد، صداها آروم میشدن، ضربان قلبش کند میشد و فقط تصویر پسری که با دست موهای خیس از عرقش رو مرتب میکرد تو مردمکاش میرقصید، چرا یقه لباسش اونقدر باز بود؟ چرا زبونش روی لباش بازی میکرد و چرا انگار مستقیما زل زده بود بهش؟ اون لبخند... اون چشمک برای اون بود؟؟ در یک آن ضربان قلبش اوج گرفت و آب دهنش تو گلوش پرید
در حال سرفه کردن هم ازش چشم برنداشت، اون نگرانی که حالا تو صورت پسر روی استیج میدید بخاطر خودش بود؟
با ضربه هایی که سجین به پشتش میزد و با چنتا سرفه دیگه بالاخره صاف وایستاد
"هی پسر تو که باز غرق شدی، این دفعه کلا داشتی از دست میرفتی ها"
خنده های سجین بعد از گفتن این حرف، فقط باعث خجالت بیشترش میشد ولی واقعا هیچکدوم از رفتاراش در مقابل اون پسر دست خودش نبود
.
.
.
اجرای اهنگ پایانی بود و اینو میشد از گریه ها و فریادای تماشاگرایی که بیشتر میخواستن کاملا متوجه شد
"بیا برگردیم پایین جونگوک، قسمت سختش تازه قراره شروع بشه"
سوالی سمت سجین برگشت که با دیدن حرکتش سمت پله ها، با بی میلی نگاه اخرش رو به پسری که با لبخند به جمعیت نگاه میکرد و به زیبایی پارتش رو میخوند انداخت و  پشت سرش حرکت کرد ..
چند دقیقه بعد جونگکوک خشک شده از ی گوشه شاهد حال بد و بی رمقی همون پسرای پر جنب و جوش روی استیج بود، الان معنی جمله اخر سجین رو میفهمید،  ینی اینقدر به کارشون علاقه داشتن که با وجود پایانی که برای تماشاگرا افسانه ای محسوب میشد و برای خودشون چیزی بجز درد نداشت باز هم ادامه میدادن ...
حواسش جمع پسری شد که به میله بالابر تکیه داده، نشسته بود، عجیب بود که تو اون حالت هم جذاب بود، همراه با استف دیگه ای پسری که تقریبا داشت بیهوش میشد رو بلند کردن، همزمان که سیما و دستگاه IEM رو از پشت پسر جمع میکرد سعی داشت با حرف و شوخی حال پسر رو بهتر کنه ، اما خودش خوب میدونست که اینکارو فقط برای اروم کردن قلب خودش که داشت رو هزار میزد میکنه

"yugen"Where stories live. Discover now