P1~TAEJINKOOK

3.9K 245 165
                                    

بی حوصله بدنمو با ریتم اهنگ هماهنگ کرده بودم، میخواستم ذهنم رو خالی از هر فکری کنم، ولی هرچی میگذشت باز یاد حرفاش که مثل خنجر تو قلبم فرو میرفت می افتادم؛دو هفته از اون جریان گذشته بود ولی قلبم هنوزم درد میکرد، دلم میخواست جیهوپ اشتباهای رقصم رو بهم گوشزد کنه اما چیزی نمیگفت.

چون دلیل حال بد منو میدونست و نمیخواست منو اذیت کنه ولی دلم میخواست اشتباهاتمو مثل قبل با عصبانیت بهم گوشزد کنه تا به خودم بیام و حتی شده برای چند لحظه هم که شده از این حال دربیام.

باصدای خنده های بقیه اعضا نگاهم معطوفشون شد، منو جیهوپ تو سالن رقص بودیم و اونا اون گوشه داشتن باهم میگفتن و میخندیدن.

تنها کسایی که از حال بدم خبر داشتن جیهوپ و تهیونگی بود که بدون توجه کردن به منی که با قلب شکسته داشتم به خنده هاش نگاه میکردم با بقیه درحال شوخی و خنده بود و به خنده های قشنگ جانگکوک نکاه میکردو خنده هاش عمیقتر میشد، با خودم فکر کردم وقتی پیش منم بود انقدر خنده هاش واقعی بود؟
یعنی این دوسالی که باهم بودیم فقط من عاشقش بودم؟
خیره به خندت اش بی حواس حرکت بعدی رو زدم که صدای ناله ام بلند شد، نگاه بقیه سمت من کشیده شد،از شدت درد مچ پام میخواستم بزنم زیر گریه با دویدن یه نفر سمتم میتونستم بدون نگاه کردن بهش حدس بزنم کسی که سمتم اومده جیمینه.

با دستاس کوچولوش که پر از رینگ و انگشترای مختلف بود دستم رو گرفت، سعی داشت بلندم کنه.

_خوبی؟چیشد؟

اروم دستشو گرفتم و بلند شدم،
جیهوپ و کوک نگران اومدن سمتم.

+بیخیال بچه ها چیزیم نشده فقط پام یه لحضه پیچ خورد

کوک با اخم منو از بغل جیمین کشید بیرون، بدون اینکه چیزی بگه از بازوهام گرفت و به سمت اتاقم برد.

اروم منو روی لبه ی تخت نشوند، خودش هم زیر پاهام نشست، بدون حرفی اروم مچ پام رو ماساژ میداد، از بالا نگاهی به سر کیوتش کردم، به تهیونگ حق دادم که بعد دوسال قرار با من عاشقش شده بود.
البته شاید هم قبل قرار گذاشتنمون عاشقش بود.

اون واقعا از همه لحاظ از من بهتر بود هرکس دیگه ای جای من بود از کسی که معشوقش عاشقش شده بود خشمگین و ناراحت میشد، ولی من کوکو رو خیلی دوست داشتم، با نگاه کردن به صورتش خیانت تهیونگ رو یادم میرفت و غرق ارامش وجودش میشدم.

با خیسی که روی ساق پام حس کردم چشمام از شوک گشاد شد،سعی کردم سرشو جدا کنم که با خنده کیوتش مواجه شدم،خدای من این بچه برخلاف سایز بدنش که یه غول بود به شدت کیوت بود.

از زیر پام بلند شد، به سمت در اتاق رفت و قبل از اینکه از در خارج بشه گفت:

_خوب بخواب برای شام صدات میکنم کاری هم داشتی بلند صدام بزن میام،
و از اتاق رفت بیرون.

jin X btsDonde viven las historias. Descúbrelo ahora