پارت ۱۲ : دیوانگی

461 86 5
                                    

خانم مین,حالش چطوره؟
¥خوشبختانه مشکلی نیست ولی تا یکساعت نمیتونید ببینیدش وقتی غذاشو آوردن میتونید برید داخل
آقای مین ؛ممنون خانم
خانم مین به سمت صندلی رفت و نشست و اینبار از شادی بهوش اومدن بچش شروع به گریه کرد و همسرش رفت تا آرومش کنه
#من فرصت نشد بپرسم چطوری یونگیو پیدا کردید؟
/ما داشتیم از مدرسه درمیومدیم که فهمیدیم اینطوری شده و رفتیم پیداش کردیم
#نمیدونید کار کی بوده ؟
/نه
+چرا
/ته!
#کوک تهیونگ چی میگه؟
/هیچی بهش شوک وارد شده
+برای چی دروغ میگی ؟!
/ته کافیه
#جونگکوک راستشو بگو
/تو الان حالت خوب نیست بهت میگم ولی الان نه ... ته بس کن
+نمیتونم کوک
#من کاری نمیکنم بگو کیه
/خواهش میکنم دردسر درست نکنید بزارید یون بهتر بشه بعد میریم دنبالش
#تا اونوقت اون فرار میکنه
+من تا اونو بدبخت نکنم ولش نمیکنم کوک الانم نمیتونم بیخیالش بشم
/باشه ولی لطفا شما کاری نکنید به پلیس میگیم
#شاید یونگی نخواد
+کوک تو طرف مایی؟
/این چرندیات چیه میگی ته لطفا آروم باشید
#پس چرا نمیزاری بگه کیه؟
/چون دردسر درست میکنید
+کار تائس
#چی!!
/تهیونگ؟!
#اون عوضی
/خدای من
#یونگی چرا بهم نگفت ... چرا اینکارو با خودش کرد
/چی؟
#تائه این مدت دائم باهاش در ارتباط بود حالشم اصلا خوب نبود هرچی بهش می گفتم مشکلت چیه هیچی نمیگفت
ازم پول گرفت گفت مشکلش بعد از این حل میشه
+حتما میخواسته بده به اون عوضی
/باید میگفت مشکلشو نباید تنها میرفت
#تو جای اون نیستی ... یونگی میترسیده ... اون همیشه میترسه کسی از رازش با خبر بشه حتما تائه فهمیده بوده و تهدیدش کرده که خواسته بهش پول بده تا بیخیالش بشه
+منه عوضی نباید بیخیالش میشدم باید انقدر بهش گیر میدادم تا بفهمم جریان چیه
/ته با سرزنش کردن خودت هیچی تغییر نمیکنه‌
.
.
¥میتونید برید داخل بهش کمک کنید غذاشو بخوره اما اصلا نباید بشینه یا حرکت کنه میتونید تختو بلند کنید اما به حالت نیمه نشسته باید باشه
,ممنونم
هر چهارتاشون وارد اتاق شدن و یونگی با چشمای پف کرده و نیمه بازش بهشون نگاه کرد و مادر و پدرش خودشونو با سرعت به تخت رسوندن
,عزیرم چه بلایی سرت اومده
؛آروم باش .. یونگی حالت بهتر شده؟
یونگی فقط با چشمایی پر شده از اشک بهشون نگاه میکرد
+سلام یون
ته سمت تخت رفت و دست یونگیو توی دستش گرفت و از چشماش قطرات اشک پایین میریخت
+متاسفم
#یونگی معذرت میخوام عزیزم ولی باید این سوالو ازت بپرسم ... میدونی که تو میتونی حامله بشی .... دکترا گفتن هنوز معلوم نیست ولی حتما ... حتما خودت میدونی که .. عام خب
_نه هیونگ
#آه خداروشکر
؛عزیزم ما میخوایم از کسی که اینکارو باهات کرده شکایت کنیم تو مشکلی نداری؟
_نه نمیخوام
/اما یون تو خیلی آسیب دیدی؟
_نمیخوام بیشتر از این انگشت نمای مردم بشم
#این چه حرفیه
+یعنی واقعا نمیخوای اون تقاص کاری که کردرو پس بده ؟
_نه حاضرم هیچوقت چیزی نگم و این دردو با خودم به گور ببرم ولی دیگه آدمای جدید متوجه نقص من نشن
,اما عزیزم اینطوری که نمیشه اون درمورد تو میدونه و بازم ممکنه اذیتت کنه
_من دیگه نمیرم مدرسه
+مسئله فقط این نیست کسی متوجه نشده ولی توی انبار دوربین بوده و آقای هان از تائه شکایت کرده اما درست تو فیلم مثل اینکه تو معلوم نبودی
#یونگی اصلا نگران نباش هیچ اتفاقی نمیوفته ما پشتت هستیم
/آره نگران نباش

Hidden Identity (Complete)Where stories live. Discover now