پارت ۲۰ : عملیات محرمانه

309 60 2
                                    

کوک و جیمین بعد از تماس پرستار خودشونو به سرعت به خونه ی تهیونگ رسونده بودن
:/سلام
¥سلام بفرمایید داخل
/چیشده؟
¥جونگ هو رفت تو اتاقشون که یهو جیغ زد من که رفتم دیدم افتادن وسط اتاق روی زمین بیهوش شدن زنگ زدم آمبولانس اومد
:گفتن مشکلش چیه؟
¥مثل اینکه فشار عصبی ،افت فشار خون و ضعف بدنی بوده
/الان کجاست؟
¥براشون سرم زدن و دارو تجویز کردن الانم هنوز تو اتاقشون بیهوشن
/ممنون
:بچه ها کجان ؟
¥یو جونگ خوابیده جونگ هو هم پیشه آقای کیمه
/بیا بریم پیششون
صدای فین فین جونگ هو از توی اتاق میومد
:جونگ هو .. سلام عزیزم
~سلام عمو
جونگ هو روی تخت کنار ته خوابیده بود و دستشو بغل کرده بود
/گریه چرا ؟!
~آخه خیلی ترسیدم وقتی اومدم تو اتاق بابا بیهوش افتاده بود زمین
:الان دیگه حالش خوبه گریه نکن
جیمین کنارش روی تخت نشست و بغلش کرد
~اگر خوبه پس چرا هنوز بیهوشه ؟!
/نگران نباش زود بیدار میشه
:بیا ما دوتا بریم یکم پیش خواهرت .. هوم؟!
~باشه
کوک روی تخت نشست و دست تهیونگو تو دستش گرفت و به چهره ی رنگ پریدش خیره شد
/چیکار داری با خودت میکنی تهیونگ
.
.
.
جونگ هو آروم توی بغل جیمین نشسته بود
:حالت خوبه جونگ هو جان؟
~عمو
:بله؟
~مامانمو تازگی ندیدی؟
:چرا میپرسی؟
~حال اونم مثل باباست یا خوبه ؟
:اونم از این وضع ناراحته ولی تو نگران نباش هم مامانت و هم بابات به زمان احتیاج دارن و هردوشون حالشون بهتر میشه
جونگ هو به چشمای جیمین خیره شد
~میشه یه کاری برام بکنی ؟
:چی؟
~حالا که بابام بیهوشه و نیست میشه لطفا به مامانم زنگ بزنی باهاش حرف بزنم؟
:آخه..
~خواهش میکنم قول میدم کسی نفهمه ، قول بینه ما دوتا
جونگ هو انگشت کوچیکه دستشو جلو آورد تا قول بگیره و جیمین هم بعد چند لحظه فکر انگشتشو به انگشت جونگ هو قفل کرد
:قول پس برو دره اتاقو ببند تا زنگ بزنم
.
.
.
,یونگی تلفنت تو آشپزخونه بود جیمین چند بار بهت زنگ زد
_ممنون مامان
یونگی گوشیشو روشن کرد
۳تماس از دست رفته از جیمین داشت
همین که خواست باهاش تماس بگیره دوباره موبایلش زنگ خورد
_سلام جیمین
~...
_جیمین چیزی شده ؟ چرا حرف نم...
~مامان
_جونگ هو
~سلام م .. هق ... مامان
_سلام عزیزم سلام عشقه من
~مامان خیلی دلم .. برات تنگ شده
_منم دلم برات تنگ شده خیلی خیلی تنگ شده ..خوبی؟ یو جونگ خوبه؟ چرا داری گریه میکنی عزیزم ؟
~مامان من خیلی ناراحتم .. من نمیخو..هق ... نمیخوام بدون تو زندگی کنیم
_قربونت بشم این حرف چیه که میزنی تو خیلی قوی و شجاعی تو به من قول دادی مواظب بابات و یو جونگم باشی انقدر زود خسته شدی !؟
~من نمیخوام از کسی مواظبت کنم .. من فقط میخوام تو برگردی
_دایی سوکجین داره تلاششو میکنه که من برگردم اما عزیزم اگر نشه تو نباید اینطوری کنی
~مامااا ن ...هق..
_قربونت برم لطفا گریه نکن خواهش میکنم من قول میدم با بابات حرف بزنم تا همدیگرو ببینیم باشه؟! لطفا گریه نکن
~فف .. قول؟
_قول میدم تمام سعیمو بکنم تا هرچه زودتر همدیگرو ببینیم
~مامان دلم میخواد بغلم کنی
_مطمئن باش اوضاع بهتر میشه فقط یکم صبر کن ... جونگ هو پدرت پیشت نیست که به من زنگ زدی؟
~بابا حالش بد شد الانم بیهوشه عمو جیمین و کوک اومدن اینجا من یواشکی با عمو جیمین بهت زنگ زدم
_میشه لطفا گوشیو بدی به جیمین عزیزم
~باشه
_جونگ هو خیلی دوست دارم ... لطفا قوی باش من هرچه زودتر تلاشمو میکنم که ببینمت اما دیگه این حرفا که به من زندیو نگو باشه؟! همه چیز خوب میشه بهت قول میدم
~باشه مامان .. دوست دارم
:الو
_سلام جیمین
:سلام یونگی خوبی؟
_بد نیستم ‌.. تهیونگ چش شده حالش خوبه ؟
:آره نگران نباش فشار عصبی بوده
_لطفا مواظبش باشید
:حتما
_ممنونم
:راستی این یه تلفن محرمانه بود یادت باشه کسی نفهمه
_باشه ممنونم جیمین لطفا حواست به بچه ها باشه
:نگران نباش حواشونو دارم الانم میخوام پیتزا سفارش بدم نظرت چیه جونگ هو هوم؟!
_من قطع میکنم خداحافظ
:باشه فعلا



Hidden Identity (Complete)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ