پارت ۲۴ : اولین خیانت

306 54 2
                                    

ته با نشنیدن جوابی برگشت و با ندیدن یونگی انگار بنده دلش پاره شد اون بعد از اون اتفاق نحس که برای عشقش افتاده بود تو همچین شرایطی انگار دچار حمله عصبی میشد چون ترس باعث میشد خشمگین بشه و نفهمه داره چیکار میکنه
+یونگی ..یونگی
وقتی نتونست یونگیو پیدا کنه با ترس شروع به گشتن دورو اطرافش کرد که یکدفعه چشمش به وسط پیست افتاد که اون مرده غریبه همسرشو در آغوش داشت و خیلی خیسو و با شدت همدیگرو میبوسیدن و یونگی دستاشو به پشت سر اون رسونده بود و به موهاش چنگ میزد
+عوضی
ته از پشت یقه یونگی و اون پسر گرفت و از هم جداشون کرد یونگی که مست بود با شدت روی زمین افتاد و ته شروع به زدن اون پسر کرد
توی کلاب برای لحظه ای سکوت شد فقط صدای داد ته میومد حتی موسیقی گوش خراش چند ثانیه ای بود که قطع شده بودو این وسط یونگی که مستیش تا حدی پریده بود که هوشیار بشه وحشت زده روی زمین بود و به اتفاقی که خودش مسببش بود خیره شده بود و گریه میکرد
کم کم همه به خودشون اومدن و جلورفتن تا اونها از هم جدا کنن ته وقتی از اون عوضی جدا شد سرشو گردوند و دنبال یونگی گشت و وقتی دیدی دست یه مرد دیگه دور بازوشه به سمتش هجوم برد و محکم مچشو گرفت و به سمته خودش کشید
+دستتو به همسر من نزن
به چهره ی ترسیده ی یونگی نگاه کرد و هیچ چیز جز عصبانیت و سرزنش توی چشمهاش نبود
_حالمو به هم زدی
ته دسته یونگیو کشید و از کلاب بیرون رفت و وقتی به ماشین رسید اونو محکم روی صندلی هل داد و بعد از اینکه خودش سوار شد به سمت خونه ی مادر و پدر یونگی حرکت کرد
+حالمو به هم زدی میفهمی
یونگی ترسیده فقط میلرزید و تمام بدنش از ترس خیس شده بود و چتریای سیاهش به پیشونیش چسبیده بود
+احمق .. احمممممق
_ب .. ببخشید
+چی! ها ؟ چیو ببخشم ؟! ها ؟ چیو ؟ اینکه جلوی من تنتو مثله هرزه ها به اون عوضی میمالیدی ؟ آره؟ اینو ببخشم ؟؟
اینووو
یونگی از فریاد ته بیشتر تو جاش میپرید و تمام وجودش از ترس یخ بسته بود
_من .. من نمی فه... نمیفهمیدم
+خفههه شو
وقتی به خونه رسیدن ته دوباره مچه یونگیو محکم توی دستش گرفت و به سمت خونه کشید و بعد از باز شدن در به داخل هلش داد
وقتی وارد خونه شدن ته روبه روی یونگی ایستاد و مادر یون از پشت ته به سمتشون اومد
٫سلام چقدر زود برگشتید هنوز ساعت ۱۲نشده گفتم که نگران جونگ هو نبا...
با دیدن وضعیت اون دوتا کاملا خشکش زد
٫این چه وضعیه !؟
صدای گریه ی یونگی بلندتر و لرزشش بیشتر شد که پدرشم ترسیده به سمتشون اومد
؛چی شده ؟
ته انگار اصلا متوجه نبود که او دونفر اونجان و جونگ هو خوابه با صدای بلند شروع به فریاد زدن کرد
+این چه غلتی بود تو کردی ... هاااا ... منه لعنتی .. منه لعنتی باید از بغل یکی دیگه بکشمت بیرون آرههه ؟!
صدای هین گفتن مادره یونگی انگار روی اعصابشون اثر گذاشت مثله این بود که زیر اون شعله ی بزرگ هیزم بزاری
+بگم مست بودی که اونکارو کردی ... اما میتونم به خودم بقبولونمش .. هاا... یه چیزی بگو
_ببخشید
تهیونگ عصبی چنگی به موهاش زد و برگشت انگار نمیخواست خشمشو روی یونگی خالی کنه
+چجوری؟؟؟ هااااااا ؟؟چجوری ؟؟
ته با تمام وجود فریاد زد و جونگ هوگریان از اتاق بیرون اومد و با دیدن مادرش به سمتش رفت و به پاش چسبید
ته با دیدن اینکه بچه ی معصومش اونجوری گریه میکنه و به بدن همسرش که توسط اون عوضی دستمالی شده چسبیده با خشم به سمت یونگی رفت و دوباره اونو با خودش کشید
جونگ هو به آغوش مادر بزرگش پناه برد و پدر یونگی با ترس به سمته اون دو رفت تا یه وقت بلایی سرشون نیاد و با گرفتن بازی یونگی تهیونگو متوقف کرد
؛تهیونگ پسرم سعی کن آروم باشی
+ نگران نباشید
ته دوباره یونگیو کشید و به سمت حموم رفت و هردو واردش شدن و درو قفل کرد و شروع به دراوردن لباسای یون از تنش کرد اما کارش بیشتر شبیه به پاره کردنشون بود وقتی کاملا برهنش کرد دوش آبو روش باز کرد
یونگی از برخورد قطرات آب با بدنش بیشتر از قبل تکون میخورد و خون از لای پاهاش سرازیر شد
ته انگار بالاخره به خودش اومده بود .. همسرش از ترس زودتر از موعد دچار خونریزی شده بود
اشکای یونگی حالا همراه با قطرات آب روی زمین میریخت
ته لیفیرو برداشت و بعد از اینکه کلی شامپو روش ریخت شروع به کشیدنش روی بدن یون کرد انگار میخواست رده دستای اون عوضیو از روی بدنه همسرش پاک کنه حالا خودشم همراه یونگی گریه میکرد و برای چندمین بار بدنشو با فشار میشست
پوست سفید یونگی از دمای بالای آب و کشیده شدن محکم لیف روی بدنش برای چندمین بار کاملا سرخ شده بود و صدای هق هقا و زجه های خودش و ته قلب پدر و مادر و پسر کوچولوشونو بیرونه حموم به درد میاورد
.
.
.



Hidden Identity (Complete)Where stories live. Discover now