پارت ۹ : قرض

417 81 2
                                    

/ته بسه دیگه یه هفته گذشت نمیخوای بری پیش یونجی؟
+اون بهم حقیقتو نگفت کوک
/نه دیدی که جین گفت با تائه نیست
+کوک اون از اولم همه چیزو درمورد خودش به من نگفت من مطمئنم اون یه چیزایی رو درمورد خودش داره از من پنهان میکنه
/اما تو دوستش داری با دوری از اون داری خودتو آزار میدی
+دارم از دوری ازش دیوونه میشم
/من با یونجی حرف زدم اونم از این دوری داره اذیت میشه حالشم خیلی بد بود ته مطمئنم اونم دوستت داره
+من تا حقیقتو درموردش نفهمم نمیتونم باهاش باشم
/شما هردوتون دارید به هم آسیب میزنید
+من عاشقشم هرمشکلی ام که باشه قبولش میکنم فقط میخوام از زبون خودش بشنوم که موضوع چیه
.
.
.
جین پشت دره اتاق یونگی در زد و منتظر موند
_بله
#یونگی میتونم بیام تو
_بیا هیونگ
جین وارد اتاق شد کنار یونگی روی تخت نشست
#یونگی کاملا مشخصه حالت خوب نیست از اون روز که با ته دعوا کردی به خواست خودت من چیزی ازت نپرسیدم اما مامان و بابام فهمیدن ولی چیزی بهت نمیگن از من خواستن که باهات حرف بزنم ... یونگی موضوع چیه؟
_هیونگ متاسفم نمیتونم بگم
#چرا این هفته نرفتی پیش مشاورت ؟
_نشد برم
#چرا؟!
_هیونگ مطمئن باش خیلی زود بهت میگم مشکل چیه ولی الان نمیتونم
جین دستای یونگیو توی دستش گرفت
#یونگی اون روزی که اومدم خونه وتورور با اون حال تو حموم وقتی رگتو زده بودی پیدا کردم بار ها خودمو سرزنش کردم به خودم قول دادم وقتی اومدیم سئول دیگه هیچوقت نذارم آب تو دلت تکون بخوره اما حالا حالت انقدر بده که دقیقا مثل روزای قبل از خودکشیت تو دگو شدی
اشکای یونگی روی گوناهش روونه شد
جین چونه ی یونگی گرفت و صورتشو بالا آورد موهاشو از توی صورت پشت گوشاش زد
#یونگی خواهش میکنم بهم بگو چی شده ؟!
کسی داره اذیتت میکنه؟
_هیونگ من فقط زمان میخوام مطمئن باش خودم تا چندروز دیگه بهت حقیقتو میگم ولی حالا ... نه متاسفم هیونگ
#کاری هست که بتونم برات بکنم ؟
_راستش میخواستم بهت بگم .‌.. من یکم پول لازم دارم ... میتونی بهم قرض بدی؟
#باشه فردا بعد از مدرسه میریم بانک هرچقدر تو حسابم باشه بهت میدم خوبه ؟
_اگر تو نبودی من چیکار میکردم
#من حاضرم هرکاری بکنم فقط تو خوب باشی
جین یونگیو به سمت خودش کشید و بغلش کرد
.
.
.

Hidden Identity (Complete)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora