پارت ۱۷ : حسادت

394 60 2
                                    

یونگی اروم پلکاشو باز کرد اما با برخورد نور دوباره چشماشو بست
+عزیزم بهوش اومدی؟
_اومم
یونگی بعد از چند لحظه به سختی چشماشو باز کرد
+درد داری ؟
یونگی سرشو به علامت نه تکون داد و متوجه سنگینی چیزی روی بدنش شد
+دیشب جونگ هو بعد از اینکه بچه به دنیا اومد خیلی بیتابی میکرد کلی منتظر بود تا بهشون بیای اما آخرش رضایت داد تو بغلت بخوابه
یونگی دستشو توی موهای پسرش برد و نوازشش کرد
+چیزی نمیخوای؟
یونگی با صدای خش دار و خسته از ته درخواست آب کرد
ته به یونگی کمک کرد کمی آب بخوره و بعد کنارش روی تخت نشست و با لبخند شروع به حرف زدن کرد
+منو و جونگ هو دیشب تو اتاق عمل همراهت بودیم وقتی بچه به دنیا اومد دیدیمش خیلی ناز بود
یونگی لبخند خسته ای زد و دست تهیونگو گرفت
+ممنون از اینکه این فرشته های کوچولورو بهم دادی
به سمت یونگی خم شد و بوسه ای طولانی روی لبهای همسرش گذاشت
+۴ساعت دیگه وقته ملاقاته به سوکجین و پدر و مادرم خبر دادم همشون قراره بیان
_خودت از دیشب نخوابیدی نه ؟
+نه نتونستم
_بهتره با جون هو بری خونه و توام وقت ملاقات بیای
+اوهوم یه سری از وسایل بچرم نیاوردیم حتما باید برم ولی قبلش یه عکس بزار ازت بگیرم جونگ هو بیدار شه پیشت نباشه میخواد دوباره گریه کنه
.
.
.
#دایی قربونت بره کوچولو
,سوکجین داری گریشو درمیاری
+جین مواظب باش
)عزیزم بزار بقیم ببیننش
#باشه باشه یه دفعه همه سرم غر نزنید
مادر ته بچرو بغل کرد
¢خیلی شبیهه یونگیه
جونگ هو توی بغل یونگی نشسته بود و سرشو به سینش تکیه داده بود و بغلش کرده بود و با عصبانیت به خواهر جدیدی که داشت جایگاهشو تصاحب میکرد خیره شده بود حتی داییشم که همیشه تمام حواسش به اون بود الان با اون موجود کوچولو سرگرم بود هیچوقت به این موضوع فکر نکرده بود وگرنه محال بود درخواست کنه که یه خواهر یا برادر میخواد
+مامان این بچه که اصلا قیافش معلوم نیست ⁦ಠಿ_ಠಿ⁩
؛چرا به نظر منم همینطوره
+واقعا پدر جان من پس چرا متوجه نمیشم شبیهه کیه ؟!
ته با قیافه ی پوکر شده به یونگی نگاه کرد و تازه متوجه جونگ هویی که توی بغل یونگی بغض کرده بود شد
+من فعلا پسرمو به این خانوم کوچولو ترجیح میدم
و بالاخره حواس همه به پسر بچه ی ۷ساله ی حسود خانواده جلب شد
#آخ آخ گفتی اره برم سراغ همون جونگ هو جونه خودم
سوکجین به طرف تخت اومد و تلاش کرد جونگ هورو از بغل یونگی جدا کنه اما اون ناراضی سرشو توی سینه ی مادرش پنهان کرد و گریش شروع شد
_واسه چی داری گریه میکنی ؟! مگه خودت نبودی که میگفتی خواهر برادر میخوام!
~دیگه نمییخوام ... بدیدش به یکی دیگه .. هق ...اون داره جای منو میگیره
یونگی شروع به نوازش کردن سر و کمر پسرش کرد و سعی کرد از دلش دربیاره
_معذرت میخوام عزیزم اما همه اونو اولین باره که همه میبینن مطمئنم توام وقتی که دیشب برای اولین بار اونو دیدی حس ماهارو داشتی .. میدونی راستش به منم مثل تو الان داره کم لطفی میشه هیچکس به من توجه نمیکنه که کلی درد کشیدم همه فقط به اون کوچولو توجه میکنن
با این حرف یونگی صدای همه بلند شد و شروع به قربون صدقه رفتن یونگی و جونگ هو کردن
_میشه بچمو بدین خودمم ببینمش
+تو هنوز ندیدیش؟!
_نه متاسفانه از وقتی پرستار آوردش بین خودتون دست به دست شد اما منو پسرم نتونستیم ببینیمش
¢عزیزم بیا دختر کوچولوتو بگیر
یونگی دخترشو تو بغل گرفت
_جونگ هو ببینش چقدر شبیه توئه ..هوم؟
~شاید یکم
+اره خیلی شبیه داداششه
_میخوای بغلش کنی ؟
~میترسم
_نگران نباش من مواظبتونم
یونگی بچرو اروم تو بغل جونگ هو گذاشت و کمکش کرد تو بغلش نگهش داره
~چقدر کوچولوئه مامان
+توام همینقدر بودی باورت میشه؟
جونگ هو سرشو به چپ و راست تکون داد که بالاخره صدای گریه ی نوزاد کوچولو بلند شد
~وای مامان من کاریش نکردم باور کن
_میدونم معلومه که تو کاریش نکردی اون فقط خسته شده
یونگی دخترشو دوباره تو بغلش گرفت اما اون دوباره شروع به گریه کرد
,معلومه که گشنشه پرستار وقتی آوردش گفت بهش باید شیر بدی
∆پس ما میریم بیرون
+بزار دکمه هاتو باز کنم
,پسرم چندتا اول کافیه همشونو باز نکن
¢میتونی خودت انجانش بدی عزیزم ؟
_اوهوم
+جونگ هو بهتره یکم بیای بغل خودم
یونگی بچرو به سینش نزدیک کرد وبعد از چند لحظه تلاش کردن بالاخره دختر کوچولو شروع به شیر خوردن کرد
,اسمشو چی میخواید بزارید؟
¢انتخاب کردید؟
+نه اسم نذاشتیم ولی چند تا اسم هست که پیدا کردیم
~به نظرم یو جونگ قشنگه
_تو این اسمو دوست داری ؟
~اوهوم
+پس چطوره اسمشو بزاریم یو جونگ هوم ؟! نظرت چیه یونگی ؟
_اره خیلی خوبه اسمشو بزاریم یو جونگ

هوم؟~شاید یکم +اره خیلی شبیه داداششه_میخوای بغلش کنی ؟~میترسم _نگران نباش من مواظبتونم یونگی بچرو اروم تو بغل جونگ هو گذاشت و کمکش کرد تو بغلش نگهش داره ~چقدر کوچولوئه مامان +توام همینقدر بودی باورت میشه؟جونگ هو سرشو به چپ و راست تکون داد که بالاخ...

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
Hidden Identity (Complete)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora