Hidden Identity (Complete)

پارت ۲۳ : کیتن

فلش بک
+امشب خیلی خوشگل شدی
_منظورت چیه!؟
+فکر کنم واضح بود
_ آ اره خیلی واضح بود یعنی من هیچوقت خوشگل نیستم الان به خاطر اینا خوشگل شدم ؟!
+دیوونه این چه حرفیه
_واقعا ! الان داری مسخرم میکنی ؟!
ته با گذاشتن لباش روی لبای یونگی که بیشتر از همیشه تو چشم بود از ادامه حرفای یونگی جلوگیری کرد و وقتی حس کرد به خوبی لباشو کبود کرده ازش جدا شد
+تو همیشه برای من زیباترینی
یونگی که توی آغوش ته لم داده بود سرشو روی سینش گذاشت
+واوو خجالت کشیدی؟
_معلومه که نه بعد از این همه سال چه خجالتی
+کیتن اما گونه هات گل انداخت
_نخیر میکاپمه
+اره تو که راست میگی
_اصن خجالت بکشم .. چی گیرت میاد از اذیت کردنم؟
+یه کیتنه سرخ شده که فقط باید لپاشو گاز گرفت
یونگی نیشغونی از پهلوی همسرش گرفت
+باشه باشه غلط کردم
_معلومه
+من کیتنی که چنگ میندازرو دوست ندارم
_آره منم که نمیشناسمت
+باشه خب که چی ! چون دستمو خوندی که خوشم میاد بهم کرم میریزی باید منو سیاهو کبود کنی !؟
_نیست تو هیچوقت منو کبود نمیکنی
+دوست دارم
_منم دوست دارم
+جدی آخ آخ باشه بابا دیگه ادامه نمیدم معلومه خودت پشیمونی که بهم ابراز علاقه کردی وسطه بحث
_خل شدی من کی ابراز علاقه کردم؟
+همین الان گفتی دوستم داری
_اگر اینجوریه که تو اول گفتی نه من
+اما من گفتم دوست دارم اون کارو بکنم تو منظورت اون چیزی که منظوره من بود نبود
یونگی سرشو بلند کرد و با چهره پوکر به چشمای ته زل زد
_راستشو بگو به جز الکل چی زدی ؟
+ها؟!
_پنج دیقه ولت کردم رفتی پیشه کوک و دوستات به جز مشروب چی دادن بهت که اینقدر حالت خرابه ؟!
ته با فهمیدن منظور یونگی شروع به خندیدن کرد
+هیچی
_ازچرندیاتی که به هم میبافی معلومه
ته نک بینی یونگی زد
+خیلی خب باشه معذرت میخوام که حرست دادم
یونگی لبخنده بزرگی که زد که قلب ته با دیدنش ضربانش سریع تر شد
+امشب خیلی نفس گیر شدی
_هوم خوشحالم ... بابتش کلی زحمت کشیدم
یونگی موهاشو تا روی شونه هاش کوتاه کرده بود و بعد از مدت ها رنگشو دوباره سیاه کرده بود و با آرایش ملایمی که داشت و اون بالم لب توت فرنگی و همینطور اون لباسا که تماما سلیقه ی همسرش بود که شامل یه کت چرم کوتاه مشکی و همینطور شوار جذبه لی که مشکی بود با یه بلوز دکمه دار مشکی که توش پر از خالای سفید بود و انتهای آستیناش پارچه گیپور سیاه چین خورده ای بود که از آستین کت بیرون زده بود و همینطور بوتای سیاهش خیلی جذاب شده بود
+البته زحمت خرید لباسات با من بوده بیبی
_همین که افتخار دادم پوشیدمشون برام زحمت بوده
+جدی؟! پس دیگه هیچوقت برات لباس نمیخرم
_خیلی خب حالا قهر نکن شوخی کردم
ته با دست چپش دست چپه یونگیو گرفت و انگشتاشونو توی هم قفل کرد و حلقه هاشون کنار هم قرار گرفت
+با تمام وجودم دوستت دارم یونگی نمیدونی چقدر از اینکه باهات آشنا شدم خوشحالم
یونگی لبخندی زد و سرشو روی شونه ی همسرش گذاشت
_منم خیلی دوستت دارم
توی شلوغی اون کلاب ته و یون روی یکی از مبلا توی آغوش هم لم داده بودن انگار که فقط خودشون اونجان و هیچ کسه دیگه ای نیست
_خوشحالم که مامان زنگ نزد حتما جونگ هو بدون اذیت خوابیده
ته لبخنده مربعی زد
+دستش درد نکنه بعد از اینکه به دنیا اومد توی سنه ۶سالگی بالاخره برای اولین بار یه شب بیخیاله ما شده
_هی درمورد بچم درست حرف بزن
+یعنی تو دلت نمیخواست حداقل یه شب به دوران اوجمون برگردیم
_ما همیشه تو اوجیم هانی
+یون یکم دیگه ادامه بدی کارتو یه سره میکنما انقدر شیرین نشو
یونگی شروع به خنده کرد و از سره جاش بلند شد
+چیشد میخوای کارو یه سره کنم که پاشدی
_نخیر خسته شدم از بس اینجا کز کردیم پاشو بریم یه چی بزنیم
+یه لحظه فکر کردم متحول شدی ⁦(●__●)⁩
_فعلا میخوام یه چی بزنم حالا شاید بعدش متحولم شدم ⁦¯\_(ツ)_/¯⁩
.
.
+بسه دیگه یون چقدر میخوری
_فق .. فقط یه کم دیگه باشه
یونگی چهرشو مظلوم کرد و تلاش کرد تا با چشمهاش نظره همسرشو عوض کنه
+اونطوری نگاهم نکن میدونی تاحالا چندتا پیک خوردی !
_خواهش خواهش
+فقط یدونه
_هی یکی دیگه از همین بهم بده
یونگی ظرفیته کمی داشت و بعد از بیشتر از پنج تا پیک دیگه چیزی یادش نمیموند اما میشه گفت کاملا عادی رفتار میکرد انگار که فقط کمی مسته اما درواقع اون هیچی از کارایی که میکرد متوجه نمیشد
_جوووون اون پسررو ببین ته چقدر قشنگ .. قشنگه
+کافیه یون بهتره بلند شی
یونگی که کاملا مست بود ولی عادی از جاش بلند شد
اونا برای رسیدن به مبلی که قبلا روش نشسته بودن باید از کناره همون پسر رد میشدن
_عجب چیزیههه .. چه بدنه رو فرمی داره
+ساکت باش
وقتی پسر چشمش به یونگی افتاد چشمکی بهش زد و وقتی یون بهش نزدیک شد خودشو به سمتش کشید و اون پسر هم که گویا آماده بود اونو توی بغلش گرفت و شروع به بوسیدن همدیگه کردن
+یون فکر کنم بهتره بریم
.
.
.