پارت ۲۸ : پشیمانی🔞

450 60 2
                                    

فلش بک
صدای بوسه ی پر حرارتشون کله اتاقو گرفته بود
ته جوری روی یونگی خیمه زده بود و همدیگرو میبوسیدن که انگار آخرین باریه که همدیگرو میبینن
ته بالاخره عقب کشید اول به لبای سرخ و پف کردش بعد به چهره سرخ و در اخر چشمای خمارش که لایه ای اشک پوشونده بودش خیره شد
+گریه چرا !
_هیچی فقط خوشحالم
ته لبخندی زد و بعد چکیدن اولین قطره اشک خم شد و شروع به بوسیدن چشما و بعد بقیه اجزای صورت همسرش کرد
یونگی با دستاش یقه ی همسرشو گرفته بود و بیشتر برای حس کردن لبهاشون روی هم سره همسرشو به سمته خودش میکشید
_ته آه .. اووم
تهیونگ دستاشو به سمته کت یونگی برد و هردو بدون اینکه از همدیگه جدا بشن به ارومی شروع به دراوردن لباسای عروسیشون از تنه همدیگه کردن
وقتی هردو کاملا برهنه بودن بالاخره از لبای هم دل کندن ته پیشونیشو به پیشونیه همسرش تکیه داده بود و یونگی پشت موهای همسرشو توی چنگ داشت
+سعی میکنم دردت نیارم
_ هرکاری میخوای بکن میدونم که مواظبمی
ته بوسه ای روی بینیش زد و سرشو پایین تر برد
سرشو توی گردنه یون فرو برد و بعد از بو کشیدن به آرومی شروع به بوسیدنش کرد
یونگی هم آروم دستاشو جلو آورد و نک انگشتاشو روی شکم و سینه ی همسرش میکشید
بعد از چند لحظه بوسه های سبک ته تبدیل به لاو بایتای پر رنگی شد و دستاش شروع به نوازش سینه های کمی برآمده ی همسرش کرد
_آآااه .. ممم .. اه
ته با شنیدن ناله های یونگی انگار انرژی بیشتری گرفته بود و خوشحال بود که همسرش داره لذت میبره
بالاخره از گردنش دل کرد و به سمت ترقوه هاش رفت
با یه دستش سینه ی همسرشو فشار میداد یا با نیپلش ور میرفت و دسته دیگشو ستون کرده بود که بتونه روی یونگی خیمه بزنه
یونگی فقط از لذتی که میبرد توی ابرا بود و با صدای بلند ناله میکرد
این اولین رابطش بعد از اون اتفاق نحس توی مدرسه بود حتی به خاطر ترس از رابطه تا به حال با تهیونگم هم خواب نشده بود و بعد از جلسات متعددی که پیشه مشاورش رفته بود حالا میتونست خودشو راحت در اختیار همسرش قرار بده و از عشق بازیشون لذت ببره
ته سرشو بلند کرد با نیشخندی به یونگی که هنوز چشمام بسته بود نگاه کرد و در یک لحظه از کمر یونگی گرفت و بلندش کرد
حالا روبه روی هم روی تخت نشسته بودن و یونگی روی پای ته نشسته بود و باسنش روی دیک نیمه هارد همسرش بود
یونگی دو طرف صورتشو گرفت و شروع به بوسیدنش کرد و در این حین لگنشو روی دیک همسرش تکون میداد
تهیونگم با دو دستش نیپلاشو میکشید یا فشار میداد
میشه گفت این اولین رابطه ای بود که هردوشون داشتن که سرشار از عشقه حقیقی بود و هردو خیلی بی قرار بودن
بزاق دهنشون از بین لبهاشون به خاطر بوسه ی فرانسوی و خیسی که داشتن شروع به سرازیر شدن کرده بود و روی سینه و پایین تنه هاشون میریخت
یونگی بعد از اینکه از خستگی دیگه نتونست خودشو تکون بده دوباره یکدفعه ای با گرفته شدن کمرش برعکس روی تخت قرار گرفت
+داگی بشین
یونگی همونطور که بهش گفت نشست و ته روی کمرش خم شد و از پشت شروع به بوسیدن گردن و کمرش کرد و دستشو به سوراخ نبض دار یونگی رسوند و انگشتشو دورانی دور سوراخش میگردوند
صدای ناله یونگی هر لحظه بی طاقت ترش میکرد و دیکه هارد شده ی خودش و یونگی دیگه توان نگه داشتن اون همه پریکامو نداشت
از روی پاتختی کاندوم و لوبو برداشت و بعد از کشیدن کاندوم روی دیکش و ریختن کلی لوب روی انگشتاش و دیکش دوباره روی یونگی خم شد
دستشو زیر بدنش برد و سینشو توی دستش گرفت و نیپلشو فشار داد
یونگی که همچنان خمار بود و بدون توجه به درد گرفتن دستاش توی همون حالت مونده بود دوباره شروع به ناله کرد و با رفتن اولین انگشت همسرش توی سوراخش صدای نالش بلندتر از قبل شد
_اه.. ااااااااه ... اه
+شییییش اروم باش .. این تازه اولیشه عشقم
بعد از اینکه به اندازه کافی باز شد انگشت دومشم وارد کرد
ته وقتی فهمید یونگی سعی میکنه صداشو خفه کنه سرشو به گوشش نزدیک کرد و با صدای بمش شروع به حرف زدن کرد
+وقتی صدای نالتو خفه کنی من دیگه نمیفهمم کجا دارم بهت لذت میدم و کجا دارم اذیتت میکنن پس صداتو قطع نکن لاو
بعد از تموم شدن حرفش انگشته سومشم وارد کرد که اینبار ناله ی یونگی خیلی بلندتر از انتظارش بود
+بیبی تحمل کن من فعلا فقط سه تا انگشت کردمت
_درد ..آه .. داره
ته وقتی از کم شدن دردش مطمئن شد انگشتاشو خارج کرد و اینبار با بی صبری تمام دیکشو وارد سوراخ گشاد شده ی روبه روش کرد
یونگی اینبار به جای ناله نفسش کاملا قطع شد و چشمامش سیاهی رفت و دیگه جون از دستاش رفت و صورتش روی بالش افتاد که ته با گرفتن کمرش از افتادن لگشنش جلوگیری کرد
+الان دردت کم میشه
شروع به ماساژ دادن کمره یونگی کرد تا نفسش برگرده و صدای یونگی با هق هقای دردناکش بالاخره شنیده شد
_دلم ..آه .. دلم هق
+دلت درد گرفت ؟
یونگی مظلومانه سرشو تکون داد و ته شروع به ماساژ دادن زیر شکمش کرد و متوجه شد که یونگی با این حجمی که توی سوراخشه و حالا خودش با دست کشیدن روی شکمش میتونه احساسش کنه بایدم گریه کنه
بعد از چند لحظه یونگی با گفتن من خوبم به همسرش اجازه ادامه دادن داد
ته از یونگی خارج شد و سریع قبل اینکه از خالی شدن یهوییش اعتراض کنه برش گردوند و دوباره سوراخشو پر کرد اما ایندفعه بدون لحظه ای صبر شروع به کوبیدن دیکش توی حفره ی همسرش کرد
یونگی چشماش بالارفته بود و ته سرشو به عقب پرت کرده بود و صدای ناله هاشون جوری بود که انگار دونفر اومدن و دارن به زور بهشون تجاوز میکنن
ته بالاخره کام شد و وقتی سرشو پایین آورد متوجه کام یونگی که بدون لمس کردن ریخته بود شد
یونگی بر خلاف قفس سینش که سرخ شده بود صورتش کاملا رنگ پریده بود و گونه هاش همچنان داشت از اشکی که از چشمای بستش میومد خیس میشد
ته آروم خودشو بیرون کشید و بعد از بیرون انداختن کاندوم پر شده کنار یونگی رفت و از پشت بغلش کرد و شروع به بوسیدنش کرد
_خیلی دوستت دارم
+بهت سخت گرفتم ؟
_فکر کنم زیادی توی سکس لوسم
+من کی باشم که لوست نکنم !
چی اذیتت میکنه که داری مثله ابره بهار گریه میکنی؟
_زیر دلم و سوراخم درد میاد
دلم خیلی در د میااااد .. هق.
با قرار گرفتن گرمایی روی شکمش سرشو به پایین خم کرد و با دیدن کیسه ی اب گرم و انگشته همسرش که داره سوراخشو میماله احساس کرد ضربان قلبش خیلی تند تر شد
+من هرکاری میکنم که تو همیشه خوب باشی
یونگی سرشو برگردونود و بوسه ای پر از عشق روی لبهای همسرش گذاشت
.
.
.
زمان حال
بعد از سلامی که بعد از یکسال به هم دادن تا حالا که حدود یکساعت توی ترافیک توی ماشین کنار هم مونده بودن حرفی نزدن
_حاله بچه ها خوبه ؟
+جونگ هو تعریفی نداره اما یو جونگ خوبه

امروز قرار بود برن پیشه دکتر تا اولین جلسه هیبنوتیزمو شروع کنن که به پیشنهاده جین ته برای رفتن دنبال یونگی اومد
ته دمه در منتظر یونگی بود که همراه جین بیاد و وقتی بعد از یکسال دیدش حالا فهمید وضعیته یونگی از چیزی که بقیه میگفتن و تصوره خودش بود خیلی بدتر بود
رنگه پریده ، لبای ترک خورده ، موهای مشکیش که حالا تارهای سفیده زیادی توش بود ، لاغری بیش از حد ، ورم چشمام و خیلی چیزای دیگه که حتی تصورشم نمیکرد
_عکسشونو داری؟
+توی گوشیم ندارم درواقع خیلی توی این مدت عکس نگرفتیم
_میشه بزاری حداقل یبار ببینمشون خواهش میکنم قول میدم زود تمومش کنم اصلا .. اصلا از دور میبینمشون یا توی خواب که بعدا اذیتت نکنن .. قول میدم دیگه نگم فقط همین یه بار دیگه هیچوقت به....
بعد از گفتن اولین جمله صداش لرزید و اشکاش روی گونه های آب شدش ریخت و از یه جایی به بعد دیگه نتونست حرفشو کامل کنه
ته به یونگی نگاه کرد
چقدر از خودش متنفر شد
یونگی هرکاریم که کرده بود مادر اون بچه هاس
چطور دلش اومد که نزاره اون بچه هاشو ببینه و حالا برای دیدنشون که حقه طبیعیش به عنوان مادر بود داره اینطور ازش خواهش میکنه و اشک میریزه
حتی حاضره توی خواب ببیندشون !
یا حتی فقط یکبار ببیندشون و قول بده دیگه همچین درخواستی نکنه !
چقدر از شخصیت تهیونگی که عاشق یونگی بود دور شده بود !
چطور میتونست بگه من هنوز عاشقشم درحالی که دلیل حاله الانش خودش بود ؟!
چقدر عجول بود که اینکارو با زندگیشون کرد
یونگی که جلوش بود خیلی خیلی ضعیف تر از چیزی بود که انتظارشو داشت و حتی خیلی خیلی از اون خائنی که یکساله پیش توی ذهنش ساخته بود دور بود
این یونگی همونی بود که بعد از اون اتفاق لعنت شده توی بار چندین و چند بار از همسرش معذرت خواهی کرد
بارها گفت که تحت تاثیر الکل بوده و با گریه طلب بخشش کرد
اما تهیونگ چیکار کرد
زندگیه خودشون ،بچه هاشون ، خانواده هاشون و حتی دوستای نزدیکشو خراب کرد
قلب همسرشو بیشتر زخمی کرد قلبی که قول داده بود فقط با عشق پرش کنه
+اینطوری گریه نکن .... مگه من گفتم نمیزارم ببینیشون که داری اینطوری میکنی
_میزاری ... ببین .. نمشون ؟
+اره هروقت میخوای ببینشون ولی دیگه اینجوری گریه نکن
حالا این یونگی بود که نمیدونست متعجب ، خوشحال ، ناراحت ،عصبی و یا امیدوار باشه
.
.
.


Hidden Identity (Complete)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ