پارت ۱۴ : آقای معلم

446 79 1
                                    

( یک ماه بعد )
با صدای زنگ دره خونه یونگی از اتاقش بیرون اومد تا درو باز کنه که طبق معمول جین همراه ته از مدرسه برگشته بودن
یونگی توی بغل ته پرید و اون هم با گرفتن کمرش بلندش کرد و وارد خونه شدن
#نو که بیاد به بازار کهنه میشه دل آزار آره بپر بغلش جناب مین منم که اصلا وجود ندارم
_هیوووونگ‌
یونگی به سمت جین رفت و بغلش کرد
_این چه حرفیه تو جای خودتو داری تو عشق اولمی
+هییی
#شششش ساکت
_حسودی نکن آقای محترم
,باز شماها شروع کردید
#سلام مامان
+خسته نباشید
,ممنون پسرم بیاید داخل براتون کیک درست کردم ... تهیونگ پدر و مادرت چطورن ؟
+خوبن براتون سلام رسوندن
,وقتی اومدیم خونتون خیلی زحمت کشیده بودن
+کاری نکرده بودن این حرفا چیه
,چرا پس جیسو نیومد ؟
#فردا امتحان داریم
,جدا پس تهونگ جان تو نباید امروز میومدی
_آره درسته
+نه من اگر نمیومدم نمیتونستم درس بخونم اصلا
#عیح عیح پاچه خوار
_هیونگ ⁦ಠ_ಠ⁩
#باشه حالا نزن منو ولی قبول کن لوسید
_اصلنم اینطور نیست ⁦。◕‿◕。⁩
یونگی بازوی تهیونگو گرفت و به سمت اتاقش کشید
+فعلا مامان
,درستونو بخونیدا
_چشم
با صدای بسته شدن در اشک توی چشمای مادر یونگی حلقه زد
,پسرم خیلی خوشحالم که اونا همدیگرو دارن من همیشه میترسیدم یه روزی منو پدرت نباشیم و یونگی تنها بمونه
#درسته منم خیلی خوشحالم ولی این چه حرفیه مامان من هستم اون هیچوقت تنها نمیموند
,نه جین توام بالاخره زندگیه خودتو خواهی داشت اون موقع نمیتونی از اون مواظبت کنی
#فکر میکنم بهترین فرد برای یونگی فقط تهیونگه
,اوهوم ... راستی اون پسره چی شد؟
#مدیر هان با کمک پدر ته بدون اینکه خبرش پخش بشه همه ی کارارو انجام دادن اون پسرم تا هفته بعد حکمش میاد وکیل میگه حتما زندانی میشه
,خوشحالم که این اتفاق به خوبی گذشت ... درسته یونگی من بیشتر شکسته شد اما با حضور تهیونگ حالش خیلی بهتره وقتی اون اتفاق افتاد فکر کردم حتما دوباره یونگی به سرش میزنه که خودکشی کنه خیلی خوب شد که پدر و مادر تهیونگ راحت یونگیو قبول کردن
#یونگی به تهیونگ تکیه کرده و میزاره اون خودشو سپرش
کنه .. امیدوارم ته همینطور قوی ادامه بده
+همینکه از خواسته یونگی برای نرفتن به مدرسه پشتیبانی کرد و خودش قبول کرد بهش ‌درس بده اولین از خود گذشتگیش بود
#درسته اون به قولایی که به یونگی داد پایبند موند
.
.
+آره مامان دیگه دیر وقته من پیش یون میمونم از همینجا میرم مدرسه
,...
+اوهوم باشه شب بخیر
_چی شد ؟
+زنگ زدم به مامان گفتم
_خوبه .. بیا بخوابیم
+چه خوب شد تختتو عوض کردی و دونفرشو گرفتی
_اوهوم تو روی اون تکیه اذیت میشدی
ته یونگیو توی بغلش جا داد و پتورو بالا کشید
_امیدوارم فردا امتحانتو خوب بدی آقای معلم
+اوهوم .. معلم تو بودن خیلی خوبه
_اره چون باعث شدم دوباره درساتو بخونی تا به من درس بدی و برای کنکورت آماده بشی
+نه از این نظر خوب نیست
_پس چی ؟!
+خوبه که اکثر وقتا به بهانه درس شبا پیشت میمونم
_ای آب زیرکا
+منم دوست دارم ⁦<( ̄︶ ̄)>⁩
_نصف کمدم شده لباسای تو .. خودتو از اول برای موندن پیشم آماده کرده بودی
+دقیقن⁦⁦⁦。•́‿•̀。
_شب بخیرعشقم
+شبت بخیر

Hidden Identity (Complete)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora