پارت ۱۰ : درد🔞

564 80 3
                                    

پیام از طرف تائه :« من تو انبار پشت مدرسه منتظرم پیشی»
یونگی گوشیو خاموش کرد و توکیفش گذاشت و ساک پولی که آماده کرده بودو برداشت با وحشت به سمت پشت مدرسه رفت
توی این مدت تنها چیزی که به نظرش میتونست نظر اون آدمه پستو عوض کنه پول بود ... چون فهمیده بود وضع مالی خوبی نداره و این مقدار پول ممکن بود از کاری که میخواد باهاش بکنه منصرفش
همه ی دانش آموزا به سمت دره مدرسه میرفتن تا به خونه هاشون برن و کم کم کل مدرسه داشت خالی میشد
یونگی به راهرویی که منتهی میشد به انبار رسید و تائرو جلوی در دید
•میبینم که بالاخره اومدی
_تائه لطفا بیخیال من شو
یونگی ساکو به طرف تائه پرت کرد و از ترس جلو نرفت
_من این پولو جور کردم اینو بردار و بیخیال من شو
تائه ساکو باز کرد و با دیدن اون مقدار پول شکه شد
•پس تو که انقدر پول داری میتونم بیشترم بدی
یونگی تعجب کرد
_تائه خواهش میکنم من این پولم قرض کردم لطفا تمومش کن
•ولی من نمیتونم هانی
یکدفعه کوله ی یونگ کشیده شد که یونگی از ترس دستاشو از کیف بیرون آورد که همین که پشتشو به تائه کرد تا ببینه چه اتفاقی افتاده تائه از پشت بغلش کرد یونگی جیغ میزد و فریاد میکشید
•برو بیرون منتظر باش
_ولم کنننن
تائه دستشو روی دهنش گذاشت و به سمت انبار کشیدش و داخل انبار هلش داد و درو بست
_ولم کن تو که پولو داری برو دیگه قول میدم بازم بهت بدم
•جوجه تو هرچقدرم پول بدی من نمیتونم ازت بگذرم خیلی دوست دارم سکس با تورو که مثل یه دختر سینه داره و مثل پسرا دیک تجربه کنم
_خواهش میکنم ولم کن اگر خانوادم بفهمم بیچاره میشی
•فکر نمیکنم بزاری کسی بفهمه
تائه به سمت یونگی رفت و به دیوار چسبوندش و دستاشو بالای سرش پین کرد و شروع به بوسیدنش کرد و لبای یونگیو محکم میمکید و گاز میگرفت و زبونشو توی دهنش میچرخوند و زبونشو گاز میگرفت
یونگی زانوشو بالا اورد و لگدی به وسط پاش زد و به سمت در دوید اما دوباره از پشت کشیده شد و روی زمین افتاد تائه روی شکمش نشست و دوطرف بلوزشو گرفت و بدون باز کردن دکمه هاش کشیدش و لباسش پاره شد
یونگی همچنان دست و پا میزد که تائه از جیبش چاقویی بیرون آورد و جلوی صورت یونگی گرفت
که یونگی دیگه حرکت نکرد
_خواهش .. هق ... میکنم
تائه چاقورو به سمت سینه های یونگی برد و لباس زیرشو پاره کرد
•تو واقعا مثل سفید برفی میمونی
تائه چاقورو به طرف دیگه ی انبار پرت کرد و با گرفتن دستای یونگی دوباره شروع به بوسیدنش کرد و کم کم پایین اومد و گردن و ترقوه ی یونگیو مارک می کرد و گاز میگرفت
یونگی از درد ناله میکرد
تائه سرشو نزدیک گوش یونگی برد و شروع به حرف زدن کرد
•تو واقعا چی هستی؟
_هق هق
تائه دستای یونگی ول کرد و به سمت سینه هاش رفت
سرشو به سینه هاش برد و شروع به مکیدن و گاز گرفتن نیپلاش کرد و با دست دیگش سینه ی دیگشو فشار میداد
یونگی هیچ لذتی نمیبرد فقط داشت از درد و فکر به اینکه داره بهش تجاوز میشه ناله و گریه میکرد
تائه دستشو به سمت دامن یونگی برد و همراه باکسترش از تنش دراورد
یونگی پاهاشو جمع کرد و بیشتر زجه زد که تائه دست از مکیدن نیپلاش برداشت و برش گردوند و مجبورش کرد روی زانوهاش بشینه و شروع به باز کردن شلوارش کرد و به دست دیگه یونگیو نگه داشته بود که یونگی با شنیدن صدای کمبرند تائه که داشت بازش میکرد لرزی به تنش افتاد
•باکره ای ؟
_لطف.. لطفا بزار .. هق .. برم قول میدم ... به کسی ..کسی نگم
تائه توجهی نکرد و یکدفعه تمام دیکشو وارد سوراخ یونگی کرد
•آهه
یونگی از درد روی زمین افتاد اما تائه همچنان لگنشو نگه داشته بود که با افتادن یونگی زیر شکمشو گرفت و بلندش کرد و شروع به ضربه زدن داخلش کرد
یونگی با تمام سلولای بدنش دردو احساس میکرد اما یک لحظه با ترس اینکه ممکنه حامله بشه با وحشت فریاد زد
_من حامله میشم
بعد از گفتن حرفش با درد بیشتری شروع به زجه زدن کرد که تائه برای یه لحظه متوقف شد و دوباره ضربه زدنو شروع کرد و وقت احساس کرد نزدیکه دیکشو از سوراخ یونگی دراورد و کمر یونگیو رها کرد که یونگی روی زمین افتاد
تائه خواست یونگیو برگردونه تا با ساک زدن خلاص بشه اما با دیدن خونی که روی رونای یونگی سرازیر شده پشیمون شد و با هندجاب دادن به خودش خالی شد
تائه شلوارشو بالا کشید و روی زمین خوابید
•خیلی کیف داد لعنتی ... بهترین سکس عمرم بود
یونگی دیگه صدایی ازش درنمیومد فقط اشکاش بود که سرازیر میشد و روی زمین سرد انبار میچکید
•یونجی داره برف میاد زودتر پاشو خودتو جمع کن برو منم دارم میرم

Hidden Identity (Complete)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora