پارت ۳۵ : برگشت

479 66 32
                                    

یونگی و تهیونگ روبه روی هم درمقابل خانواده هاشون ایستاده بودن
اینبار مراسم عروسیشون فقط در کنار خانواده و دوستای صمیمیشون بود
جونگ هو کت و شلواری مثله ماله پدرش پوشیده بود و یوجونگ هم لباسی مثله لباس مادرش
اون دوتا فرشته ی کوچولو بین پدرش و مادرشون توی محراب در مقابل پدر روحانی و خانواده ایستاده بودن و چهارتاشون دستای همو گرفته بودن
¥آیا شما یکدیگر را به عنوان همسر خود می پذیرید ؟
+_ بله
¥با اختیاراتی که به من داده شده من این زوج رو زن و شوهر اعلام میکنم
صدای دست و خوشحالی آشناهاشون توی کلیسا پیچید اونها جونگ هو و یو جونگ رو که ثمره ی عشق بی پایانشون بودنو توی آغوششون جا دادن حالا دوباره به هم برگشته بودند و اینبار بیشتر از قبل عاشقه همدیگه بودن
.
.
( ۱۰ سال بعد )
صدای جیغ و خنده های جونگ سو ۸ ساله ،یو جونگ ۱۲ساله و جونگ هو ۱۹ ساله اون اطرافو پر کرده بود
جونگ هو با شیطنت خواهراشو دنبال میکرد و وقتی میگرفتشون شروع به قلقلک دادنشون میکرد
_جونگ هو انقدر قلقلکشون نده یه وقت خرابکاری میکننا
^اومااااا
جونگ سو تا فرصتو برای فرار مناسب دید به طرف پدرش دوید و خودشو تو بغلش پرتاب کرد
=آپا جونگ هو اذیتم میکنه
^جونگ سو چطوری منو تنها ول کردی رفتی !
+بسه دیگه شما دوتاام بیاید اینجا بشینید خسته شدید
~من اصلا از اذیت کردن این دونفر خسته نمیشم آپا خیالت راحته راحت
^وقتی خوابیدی آب ریختم سرت میفهمی
_بسه دیگه
جونگ هو به طرف یون رفت و کنارش نشست و بغلش کرد
+باز همسره منو تنها گیر آوردی بچه
~ایشون ماله ما ام هستا چرا خب تک خوری میکنی آپا
^راست میگه
+چقدر پر رو شدید فکر کنم دوباره لازم باشه که بگم قبل هر سه تاتون اول من بودن
=آپا تو از ۱۸ سالگیت تا الان که ۴۲ سالته مامانو داری پس من چی که فقط ۸ ساله دارمش ؟ این که نامردیه !
_بسه دیگه مگه من وسیلم که ماله شماها باشم !؟
~راست میگی اوما وسیله نیستی پس بزار اینکارو بکنم
جونگ هو شروع به قلقلک دادن مادرش کرد و بعد خواهراشم بهش پیوستن که یکدفعه تیهونگ همسرشو از اونا جدا کرد و روی شونش انداخت و شروع به فرار از دسته اونا کرد
صدای خنده های خانواده کیم که توی دشت همدیگرو دنبال میکردند خیلی صحنه ی به یاد موندنی بود
عشق بینه این خوانواده پنج نفره هر روز بیشترو بیشترو میشد
.
.
.
دستت را که میگیرم
می دانم ناب تر از تو دست های تو دستی نیست !
میدانم ماندنی تراز نگاه تو چشمی نیست
برای خنـده هایم می خندی
برای گریه هایم شانه می شوی !
می دانم برای راست گفتن مستی نمی خواهی
پس همیشه درقلبم میمانی عزیزترینم
.
.
.
پایان

جونگ سو

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

جونگ سو

یو جونگ

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

یو جونگ

جونگ هو

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

جونگ هو

Hidden Identity (Complete)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin