پارت ۳۱ : دادگاه

298 52 2
                                    

( ۳ماه بعد )
با حکم دو ماهه پیشه دادگاه مربوط به دستگیری مجرمان لی تائه و جی جونگ سوک آن دو بعد از یک هفته دستگیر و به بازداشتگاه منتقل شدن
بعد از دوهفته طبق اعتراف مجرمان بعد از اتفاقی که در زمان دبیرستان افتاده هریک از آنها محکوم به ۱۰ سال حبس شدند
آنها دلیل ارتکاب به جرم خود را انتقام ذکر کرده اند .
جی جونگ سوک به عنوان پستچی وارد خانه ی مسکونی شده و بعد از بیهوش کردن مین یونگی و فرزندانش کیم جونگ هو ۷ ساله و کیم یو جونگ ۱ ساله برای صحنه سازی لباس های مین یونگی را از تنش خارج و رو تخت میخواباندش و موقع فرار کیم تهیونگ او را دیده و با هم درگیر میشوند که سپس مجرم فرار میکند .
طبق گفته ی مجرمان در دادگاه خانواده یکسال گذشته در رابطه با طلاق شاکیان دوربین های منطقه که به دست دادگاه میرسد دستکاری شده و در دادن حکم برای جدایی مین یونگی و کیم تهیونگ اختلال ایجاد میشود و انها متضرر آسیب میشوند .
طبق قوانین کشور لی تائه و جی جونگ سوک هرکدام به ۲۰سال حبس محکوم میشوند .
ختم جلسه
با بلند شدن صدای چکش قاضی نفس یونگی که توی سینش حبس کرده بود ازاد شد
بالاخره حقیقت برای همه روشن شده بود و دیگه همه میدونستن یونگی بی هیچکس خیانت نکرده
+خوشحالم که حقیقت معلوم شد
تهیونگ با گفتن حرفش از کنار یونگی رد شد و به سمته دره خروجی رفت بعد از اون شب که یونگی گفت دیگه عشقی بهش نداره بارها سعی کرد باهاش حرف بزنه اما انگار بی فایده بود
.
.
.
فلش بک
با صدای در یونگی که مشغول خوندن کتابش بود سرشو بلند کرد
_بله؟
#میتونم بیام داخل
_اره حتما
#مزاحمت که نشدم
_نه داشتم کتاب میخوندم
#هوسوک بهت زنگ زد ؟
_اره گفت که دادگاه حکم دستگیریشونو داده
#خیلی خوبه
_هیونگ حالت خوبه ؟
#راستش نه .. اصلا
_چیشده ؟
#از اینکه تو بهم نگفتی میخوای با زندگیت چیکار کنی ناراحتم
_نتونست تحمل کنه نه !
#دیشب بهم زنگ زدن برم از بازداشگاه درش بیارم
_چرا ؟
#مست میکنه بعدم تو خیابون یکی بهش یه چی میگی دعواشون میشه البته اون یارو خوب بود اما ته داغون شده بود من رفتم تحویلش گرفتم بردمش بیمارستان تا صبح بستری بود احتمال دادن شکمش خونریزی داخلی کرده باشه
_الان چطوره ؟
#خوشبختانه مشکلی نبود فقط ارام بخش بهش دادن بردمش خونه خوابید تا صبح داشت با درد و مستی و گریه حرفایی که بهش زده بودیو بهم میگفت
_مردک دهن لق عینه بچه ها میمونه یکی باید همیشه مواظبش باشه خوبه چند بار بهش گفتم نمیخوام کسی بفهمه .. اونوقت همیشه به من میگفت برای هرچی زود کم میاری
#اولا من هرکسی نیستم احمق دوما حالش اصلا خوب نبود وگرنه تا حالا چندبار ازش پرسیده بودم چرا انقدر داغونی جیکشم درنیومده بود
_ولش کن هیونگ مهم نیست همین که حالش خوبه کافیه ..بچه ها کجان؟
#جونگ هو وقتی صبح با اون وضع دیدش گفت نمیخوان فعلا بیان پیشت میخواد مواظبه پدرش باشن ... یون دلایلی که به تهیونگ گفته بودیو شنیدم اصلنم الان نمیخوام بگم حق داری یا نه فقط میخوام بدونم جدا دیگه احساسی بهش نداری ؟
_من هی....
#من تورو بهتر از خودت میشناسم یونگی و فکر کنم اونقدری گردنت حق داشته باشم که بهم دروغ تحویل ندی
_...
#میدونستم .... تو هنوز دوستش داری
_خودمم نمیدونم دوستش دارم یا نه
#مطمئنم که هنوز دوستش داری اما دچار گمراهی شدی
_من عشقی نسبت بهش حس نمیکنم اما هیچ تنفریم حس نمیکنم
#تو فقط قلبت شکسته
_شاید
#یونگی توی زندگی مشترک همیشه پستی و بلندی های زیادی هست اما من هیچوقت ندیدم تو تهونگو مثله خدا بپرستی حرفایی که بهش زدی بعضیاش واقعا حقش نبوده .. شما دوتا بیش از حد عاشقه هم بودید اما اگر تو هرکاری میکردی خودتو مقصر میدونستی اونم هر اشتباهی از تو میدید بروز نمیداد چون خیلی دوستت داشت من خودم بارها شاهدش بودم ... مطمئنم هیچوقت یادت نمیره که چطور هم خودش درس میخوند و هم به تو توی خونه درس میداد تا بتونی برای دانشگاه آزمون بدی یا وقتایی که تو میرفتی دانشگاه برای اینکه تو خسته نشی هم بیرون از خونه کار میکرد هم توی خونه حتی بیشتر از تو مسئولیت های جونگ هو رو به عهده داشت اما جوری نشون میداد که انگار وظیفشه و این تویی که بیشتر خسته میشی موارد مثله این خیلی زیادن
_به همه ی اینا فکر کردم هیونگ
#پس چطور میتونی دیگه حتی نتونی به باهم بودنتون فکر کنی ؟ من مطمئنم تو فقط دلت شکسته اما اینو بدون اونم دل شکستس
_چیکار میتونم بکنم دردی که این یکسال داشت خیلی سخت بود
#من هیچوقت نخواستم با گفتن حرفای الکی تورو امیدوار کنم اما راستشو بگم منم بهت اولش شک کردم ... درسته شما دوتا دیوانه وار عاشق هم بودید اما تو یه بار خیانت کردیو توی دبیرستان از همه ی ما اذیت های تائرو پنهون کردی منم اون زمان شک داشتم ... تهیونگم مثله تو داشت درد میکشید برای اونم این یکسال عذاب آور بود ... خوب یادمه یکساله پیش وقتی که توی بیمارستان بیهوش بودی تهیونگ چطور زجه میزد از خدا خواهش میکرد که تو کاری نکرده باشی ... شما دوتا حقتون این همه سختی نیست
_پس میگی چیکار کنم ؟
#من نمیتونم جای تو تصمیم بگیرم اما بهتره کاریو بکنی که چند سال بعد پشیمون نشی
.
.
.



Hidden Identity (Complete)Where stories live. Discover now