🏅The reverse stereotype🥋

62 23 4
                                    

Chapter : 10

«کلیشه برعکس»


بکهیون وقتی بالاخره سوپرمارکتی که دقیقا پنجاه قدم بالاترش به خونه اشون منتهی میشد رو دید، لبخند زد. اروم شده بود و مثل هربار قدم های پیوسته و صدای پیانو زدن رول مدل معاصر ارژانتینیش کار خودش رو کرده بود و حالا اروم تر بود، وقتی به خونه میرسید.

با باز شدن درب اهنی اسانسور رو به جلو قدم برداشت و یک راست به سمت درب واحدشون رفت. احتمالا لوهان هنوز با سلطان لاس اعظمشون درگیر بود و امشب هم مثل شب های گذشته قرار بود دیر بیاد.

مشکلی با سرگرم بودن همه خونه ایش نداشت ولی با کراش زیاد از حد فاک بویش حال نمیکرد و دقیقا به همین دلیل هر یک ساعت بهش زنگ میزد که یه وقت اتفاقی، بلایی سر بچه دسته گلش نیاد. چون در هر صورت خاله اش مسئولیتش رو به اون داده بود، حالا شاید خیلی واضح بهش نگفته بود "بکهیون مسئولیت لوهان باتو!" اما این دلیل نمیشد که اون توی مسئولیت هاش کوتاهی کنه.

-----------------------------------

سهون به لب های پسری که خیلی کیوت روی گوشیش خم شده بود تا بتونه طرز پخت یه غذای خونگی از نظر خودش مناسب رو پیدا کنه، خیره شد.

کمی خیره کننده تر از همیشه برق میزدن و فکر بوسیدنش و لمس کردنشون دقیقا روی لب های خودش داشت دیوونه اش میکرد.

نمیدونست چه اتفاقی براش افتاده اون حتی وقتی از یک نفر خوشش میومد و باهاش دیت میکرد هم برای سرگرمی بود و معمولا هدف خاصی از توی رابطه بودن نداشت. فقط ازش لذت میبرد و زیاد خودش رو درگیر و وابسته نمیکرد.

و از اونجایی که کل زندگیش رو برای بوسه اولش صبر کرده بود این قضیه که فانتزی هاش راجب لوهان به جاهای باریک و عجیب ختم می شدن؛ کم کم داشت ترسناک میشد!

سعی کرد بیشتر از این بهش فکر نکنه و فقط حواسش رو با نگاه کردن به خونه زیاد از حد مرتبی که روی بزرگترین کاناپه قسمت نشیمنش نشسته بود، پرت کنه.

زاویه مبل ها با نظم تمام کنار هم قرار گرفته بود و تمام وسایل خونه تناسبشون رو باهم حفظ کرده بودند. از حوله های توی سرویس بهداشتی تا گلدون های بلند و کوتاهی که با ترتیب دقیقی روی میز ها، لبه پنجره و روی پارکت ها جا گرفته بودند. حتی مدلی که کابینت ها پر شده بودند و سینک ظرف شویی که برق میزد و خالی بود،همه چیز زیادی نظم داشت از کوچک ترین چیز ها تا بزرگترینشون. و به طرز فاکینگی مغز سهون بدون هیج دلیلی دوباره داشت با نظم چانیول مقایسه اش میکرد.

و چند دقیقه بعد بدون این که متوجه باشه دوباره برگشته بود سرجای اولش دقیقا روی لب های لوهانی که هنوز هیچ دستور پختی پیدا نکرده بود.

🥇𝑄𝑢𝑎𝑖𝑒𝑡𝑒𝑟 𝐼𝑠 𝐿𝑜𝑢𝑑𝑒𝑟 🥋Donde viven las historias. Descúbrelo ahora