🏅Introduction: The first spark of love🥋

648 98 42
                                    

تصمیمش رو گرفته بود. میدونست داره ریسک بزرگی میکنه ولی نمیتونست بذاره امیدی که باعث شده بود توی چشم های بکهیون ایجاد بشه به همین راحتی خاموش بشه...

حتی اگه بابتش سرزنش بشه و یا اصلا نتونه قرار دادی که بعدِ از دست دادن رویاهاش روزنه امیدش شده بود رو امضا کنه... حتی اگه باهاش موافقت نشه اون نمیتونست تنها شانس اون پسر رو بسوزونه...

چانیول مطمئن بود که پسری که کمتر از چند ماه بود باهاش اشنا شده تواناییشو داره... مطمئن بود که سربلندش میکنه... و اون هیچ وقت قرار نبود وایب موفقیتی که دور پسرک میدید رو نادیده بگیره.

تلفنش رو برداشت و بعد از اینکه اخرین نگاهش رو از برگه های نامرتب روی میز که قرار بود مسیر زندگیشون رو تغییر بده ، گرفت و به اسکرین گوشیش داد. صبر کرد تا تماس وصل شه.

-سلام اقای کیم. پارک چانیول هستم!

مرد مسن سالی که خیلی سال بود که چانیول رو میشناخت با خوش رویی جواب داد:

-اوه چانیول؟ حالت چطوره؟

-خوبم اقای کیم! امیدوارم حال شما هم خوب باشه؟!

-خوبم پسرم! و خوب میدونمم که واسه احوال پرسی زنگ نزدی... بگو! مشکل چیه؟

این که اقای کیم همچین شناختی روش داشت باعث میشد کمی اسون تر بشه و راحت تر حرفش رو بزنه... صاف تر سر جاش نشست. و بعد از یه مکث کوتاه شروع کرد:

-راستش میخواستم بگم من با شرایط قرارداد موافقم...

مرد با هیجانی که موافقت چانیول باعثش شده بود قبل از این که مطمئن بشه این اخرین جمله چان باشه شروع به حرف زدن کرد:

-اوه چان پسرم میدونستم عاقل تر از اونی که به بختت پشت پا بزنی... خوشحالم تصمیم درست رو گرفتی...

-اما اقای کیم...

امایی که باعث شد مرد یکدفعه ساکت بشه و منتظر ادامه حرف چان بمونه... میدونست قرار نیست چانیول انقدر راحت قبول کنه... تقریبا از وقتی 10 ساله بود میشناختش و خوب به این مسئله که پسر جوون همیشه از انتخاب سخت ترین راه لذت میبره اگاه بود...

-من یه درخواست دارم؟! میخوام این اجازه رو داشته باشم یکی رو به انتخاب خودم به تیم اضافه کنم... و هرکسی رو که قوانین رو اجرا نکنه بتونم از تیم اخراج کنم...

چانیول درخواستش رو خیلی محترمانه بیان کرد و برای اینکه مرد پشت خط بتونه توی سکوت تصمیم اخر رو بگیره منتظر موند...

-چانیول من میدونم که تو ادم قابل اعتمادی هستی ولی توهم میدونی من تصمیم هارو تنهایی نمیگیرم... باید بهم وقت بدی تا بتونم با هیئت مدیره مطرحش کنم ولی همه سعیم رو میکنم... درخواستت عاقلانه است من واقعا تحسینت میکنم مرد جوان ولی بهت نمیتونم قول هم بدم که پذیرفته بشه... نمیخوای یکم بیشتر فکر کنی؟

🥇𝑄𝑢𝑎𝑖𝑒𝑡𝑒𝑟 𝐼𝑠 𝐿𝑜𝑢𝑑𝑒𝑟 🥋Where stories live. Discover now